یه روز میای که دیگه نیستم

نفس من، این روزا انتظارت خیلی سختر ازهمیشه شده ومن دیریست که منتظرتم... در میان حروف الفبا هیچ کلمه ای پیدا نمی شه که در وصف خوبیهات بگم... چیه تعجب کردی! که می خوام از خوبیات بگم من دیگه اون قدر هم خودخواه نیستم که خوبیات از یادم بره... درسته تنهام گذاشتی... ولی من دل خوشم به فردایی که نمی دونم کی از سر راه میرسه... به افقهای دوردست چشم دوخته ام ولی هنوز هیچ نشانی و خبری از تو برایم نیامده...الان هم که برات می نویسم با وجود این همه وسایل ارتباطی از قبیل تلفن... اینترنت... هنوزم بی خبرم از تو... شاید اون جایی که تویی هیچ گونه وسیله ارتباطی نیست...(آخه تو این جوری نبودی! دلمم نمیاد بهت بگم بی وفا) تو این شرایط ای کاش مثل قصه ها قاصدی بود یا کبوتر نامه رسانی که عاشق را زحال معشوق و معشوق را زحال عاشق باخبر میکرد... و خلاصه یک جوری احوال دلهایمان را بهم دیگه می رسوندن... وتموم میشد این چشم انتظاری... کاش بودی و می فهمیدی که چگونه دارم خودم گول میزنم با رویای آمدن تو... ولی اگه روزی هم بیایی! حرفی برای گفتن ندارم جزء آرزوی دیدن روی ماه تو...

روز تلخ جدایی

اگرچه سخت کشنده ست تو برو دیگر    رسیده عشق من و تو به لحظه اخر

گناه از من بود یا تو فرقی نیست         اگر که خوب یا بد برو زمن بگذر

من وتو درک نکردیم یکدیگر را هیچ       وباز رابطه ها تیره تر می شدوبدتر

شبیه قصه سنگ است وشیشه عشق ما    شکست سنگ غرورت دل مرا اخر

ندیده ام من از این عشق رنگ ارامش     شبیه قایق بی تکیه گاه وبی لنگر 

 چه فایده که بگویم دوستت دارم          چرا که حرف مرا نمی کنی باور

وروز تلخ جدایی هنوز یادم

خیلی سخته

خیلی سخته بعد چند سال بفهمی دوست داشتنش دروغ بوده ولی بازم بهت بگه دوستت دارم.

خیلی سخته وقتی که می خوابی طعم واقعی مرگ رو بچشی ولی صبح که چشمات رو باز می کنی ببینی نمردی و بازم یه روز دیگه رو باید با خاطره هاش شروع کنی ولی اون دیگه پیشت نیست.....

ولی انگار هر لحظه کنارته و تو پیشش بودی ولی اون تورو هیچ وقت ندیده اون می تونه تو رو گریه بنداره تو اون تو رو بخندونی ولی اون یکی دیگه رو خوشحال کنه.

خیلی سخته بهت بگه دوستت دارم ولی نمی خوامت، می گن با یادش باید زندگی کنی،ولی تا کی خوابش رو ببینی؟می گن نا امید نشو اخه درد نا امیدی رو نکشیدن چون فقط نا امیدی رو اون بهت داده ولی تو همه ی زندگیت رو بهش دادی.

خیلی سخته بهش دل ببندی و دلت رو بشکونه تو هم می تونستی دلش رو بشکونی ولی این کارو نکردی چون دوستش داشتی.

خیلی سخته بزرگترین ارزوت مرگ باشه ولی اون بتونه با یار تازه از راه رسیدش راحت زندگی کنه.

خیلی سخته از ترس اینکه مردم بهت نخندن و فکر نکن دیونه ای نتونی درد و دلت رو به کسی بگی.

خیلی سخته ارزوت کسی باشه که ازش بشنوی که هیچ اهمیتی واسش نداشتی حالادیگه ارزوی نبودنت رو می کنه.....

خیلی سخته بعد چند وقت می بینی اشک تو چشات حلقه بزنه ولی اشکات فقط واسه خودت مهم باشن.

حالا اون عشقش یکی دیگه است اصلا واسش تو مهم نیستی رسم قایم موشک بازی زمونه همینه دیگه،اون چشم می زاره تو قایم می شی اما اون میره یکی دیگه رو پیدا می کنه.

غصه نخور

هر شب وقتی تنها می شم حس می کنم پیش منی
دوباره گریه ام می گیره انگار تو آغوش منی
روم نمی شه نگات کنم وقتی که اشک تو چشمامه
با این که نیستی پیش من انگار دستات تو دستامه
بارون می باره و تو رو دوباره پیشم می بینم
اشک تو چشام حلقه می شه دوباره تنها می شینم
قول بده وقتی تنها می شم بازم بیای کنار من
شبهای جمعه که می یاد بیای سر مزار من
دوباره باز یاد چشات زمزمه نبودنم
ببین که عاقبت چی شد قصه با تو بودنم
خاک سر مزار من نشونی از نبودنت
دستای نامردم شهر چرا ازم ربودنت
بارون می باره و تو رو دوباره پیشم می بینم
اشک تو چشام حلقه می شه دوباره تنها می شینم
قول بده وقتی تنها می شم بازم بیای کنار من
شبهای جمعه که می یاد بیای سر مزار من
به زیر خاکم و هنوز نرفتی از خیال من
غصه نخور سیاه نپوش گریه نکن برای من
دیگه فقط آرزومه بارون بباره رو تنم
دوباره لحظه ها سپرد منو به باد رفتنم
دیگه فقط آرزومه بارون بباره رو تنم
رو سنگ قبرم بنویس تنها ترین تنها منم

بوسه

بوسه یعنی وصل شیرین دولب

بوسه یعنی عشق در اعماق شب.

بوسه یعنی مستی از مشروب عشق.

بوسه یعنی آتش و گرمای تب.

بوسه یعنی لذت از دلدادگی.

لذت از شب لذت از دیوانگی.

بوسه یعنی حس خوبه طعم عشق

طعمه شیرینی به رنگ سادگی .

بوسه آغازی برای ما شدن.

لحظه ای با دلبری تنها شدن.

بوسه آتش میزند بر جسم و جان

بوسه یعنی عشق من ، با من بمان.

 شرم در دلدادگی بی معنی است

بوسه بر میدارد این شرم از میان.

طعم شیرین عسل از بوسه است .

پاسخ هر بوسه ای یک بوسه است .

بهترین هدیه پس از یک انتظار .

 بشنوید از من فقط یک بوسه است.

 بوسه را تکرار می باید نمود.

بوسه یعنی عشق و آواز و سرود.

بوسه یعنی وصل جانها از دو لب.

بوسه یعنی پر زدن ، یعنی صعود

بوسه یعنی شادی و شور و نشاط .

بوسه یعنی عشق خالی از گناه.

بوسه یعنی قلب تو از آن من.

بوسه یعنی تو همیشه مال من.

جدایی....

گل سرخ قصه مون با شبنم رو گونه هاش 

دوباره دل داده بود به دست عاشقونه هاش 

خونه ی اون حالا یه گلدون سفالی بود 

جای یارش چقدر تو این غریبی خالی بود 

یادش افتاد یه روز یه باغبون دو بوته داشت 

یه بهار اون دوتا رو کنار هم تو باغچه کاشت 

با نوازهای خورشید طلا قد کشیدن 

قصه شون شروع شدو همش به هم می خندیدن 

شبنمای اشکشون از سر شوق و ساده بود 

عکس دیوونگیشون تو قلب هم افتاده بود 

روزای غنچه گیشون چقدر قشنگ و خوش گذشت 

حیف لحظه هایی که چکیدو مرد برنگشت 

گلای قصه ی ما از اهالی شهر بهار 

نبودن اشنا با بازی تلخ روزگار 

فکر می کردن همیشه مال همن تا دم مرگ 

بمیرن؛با هم می میرن از غم باد و تگرگ 

یه روز اما یه غریبه اومد و اروم و برد 

یکی از عاشقای قصه ی ما رو چید و برد 

اون یکی قصه ی رفتن و باور نمی کرد 

تا که بعدش چیده شد با دستای سرد یه مرد 

گلای قصه ی ما عاشقای رنگ حریر 

هر کدوم یه جای دنیا بودن و هر دو اسیر 

هیچ کی از عاقبت اون یکی با خبر نبود 

چی می شد اگه تو دنیا قصه ی سفر نبود 

قصه ی گلای ما حکایت عاشقیاس 

مال یاسا؛پونه ها؛اطلسیا؛رازقیاس 

که فقط تو کار دنیا دل سپردن بلدن 

بدون اینکه بدونن خیلیا خیلی بدن 

یکیشون حالا تو گلدون سفال خیلی عزیز 

اون یکی برده شده واسه عیادت مریض 

چقدر به فکر هم اما چقدر در به درن 

اونا دیگه تا ابد از حال هم بی خبرن 

روزگار تو دنیای ما قربونی زیاد داره 

این بلا رو سر خیلی ها در می یاره 

بازیاش همیشه یک عالمه بازنده داره 

توی هر محکمه کلی برگ برنده داره 

ولی روزگار ما همیشه عادتش اینه 

خوبا رو کنار هم می یاره بعدم می چینه 

سلام دوستای خوبم  

تاسوا و عاشورا رو به همتون تسلیت می گم.تو این روز و شبا که با دیدن دسته های عزا داری؛با رفتن به مراسم روضه و زیارت عاشورا دلتون می لرزه اشک از چشمای قشنگتون می یاد واسه منم دعا کنید تا شاید خدا به ما هم نگاهی کرد. 

ممنونم از همه ی شما دوستای نازنینم

زیر بارون.....

 مثل همیشه تنها تو اتاقم نشسته بودم....           

  دلم گرفته بود....                              

  احساس کردم از بیرون یه صدای آشنا میاد... 

رفتم کنار پنجره و بیرون دیدم.....    

آره همون صدای آشنا.... داشت بارون میومد..... 

 آسمونم مث من دلش گرفته بود.... داشت میبارید....  

دلم طاقت نداشت تو اتاق پشته پنجره بشینم.... زدم از خونه بیرون.....   

زیر بارون قدم میزدم و گریه میکردم....  

هیچ کس حتی قطره های اشک روی گونه هام رو نمیدید.....   

چه قشنگه.... قدم زدن.....زیر بارون.... گریه کردن با آسمون....                                            چرا....؟                                                  

چرا دلم گرفته....؟                           

چرا دارم گریه میکنم...؟                       

چرا دارم زیر بارون خیس میشم....؟                   

پس چرا هیچ کس چتری برام باز نمیکنه....؟     

چون تنهام....؟                   

یعنی جواب همه سوالام همینه...؟

.

.

.

شاید اگر اون نبود لذت این قدم زدن زیر بارون.... خیس شدن....  

سکوت الآن رو نداشتم.....      

شاید هیچ وقت تجربش نمیکردم.....   

نمیدونم.............................!!!! 

سهم قلب شکسته

نشسته بود روی زمین و داشت تیکه هایی رو از روی زمین جمع می کرد بهش گفتم: کمک نمی خوای  گفت : نه، گفتم: خسته میشی بذار کمکت کنم دیگه........گفت : نه خودم جمع می 

کنم.         

گفتم :حالا تیکه ها چی هست؟ بد جوری شکسته شده معلوم نیست چیه؟؟؟ نگاه معنی داری کرد و گفت: قلبم این تیکه های قلب منه که شکسته خودم باید جمعش کنم بعدش گفت:می دونی چیه رفیق؟آدمای این دوره زمونه دل داری بلد نیستند وقتی می خوای یه دل پاک و بی ریا رو به دستشون بسپری تودستشون نگرفته میندازنش زمین و میشکوننش میخوام تیکه هاشو بسپارم به دست صاحب اصلیش اون دلداری خوب بلده میخوام بدم بهش، بلکه این قلب شکسته خوب بشه آخه میدونی اون خودش گفته که قلب های شکسته رو دوست داره،تیکه های شکسته ی قلب را جمع کرد ویواش یواش ازم دور

شد.                                     

  و من توی این فکر چرا ما آدما دل داری بلد نیستیم  موندم دلم می خواست بهش بگم خوب چرا دلت رو میسپاری دست هرکسی؟ انگار فهمید توی دلم چی گفتم و گفت:دلم رو به دست هر کسی نسپردم اون برای من هرکسی نبوداینارو گفت و رفت سمت دریا سهم تنهاییهاش دریایی بود که رازدارش بود.......

دلمو ندیدی

دلمو همین جاها گذاشته بودم ندیدی؟

توی چشمای تو جا گذاشته بودم ندیدی؟

دل من کوچیک بود اما یه عالم پرنده داشت

واسه گنجشکا رو شونه ی زمین دونه می کاشت

با تموم سادگیش زیر بارون قدم می زد

پاییزو قرق می کرد و دنیا رو به هم می زد

آرزو داشت آدما آسمونو رها کنن

یه بارم خدا رو تو قلب زمین پیدا کنن

یه نفر پیدا بشه قفل بهشتو بشکنه

قصه ی جهنم این طلسم زشتو بشکنه

دل من خیلی می خواست یه روزی در به در بشه

با نگاه مهربونت عازم سفر بشه