فقط همین

همه ام همین است.چیزی ندارم که دست کسی رابگیرم یا حتی ته دل کسی را . نه
میخواهم حس دلسوزی برانگیزم و نه حرفهای قشنگی بگویم که به یاد بمانم.اینجا جایی
است برای فراموش کردن فقط...برای تخریب هر چیزی که احتمال میدهم قصد ماندن داشته باشد . برای متلاشی کردن هر چیزی که حتی کمی بوی جاودانگی میدهد.اینجا تمرین عذاب آور فراموشیست . فقط جایی برای نماندن .گور یست که در آن روزها ، رویاها ، آرزوها و خواهش ها بدل به واژه میشوند برای مدفون شدن بی هیچ سنگ قبری محض یادآوری حتی ! جایی برای به یاد نماندن .اگر زیادی بوی بطالت یا غم یا دلتنگی میدهد از سر چیزی نیست، که بر سر پرده برداشتن از حرفهای درونیست که اراده شان معطوف است به هیچ ....فقط همین