تنهایی درون

آن قدر در تنهایی هایم پرواز کردم که معشوقی درونم ساخته شد معشوقی خیالی که تمام وجودم شده و نمی توانم از خود دورش کنم . مطمئنم که این هست و می ماند . و من هم می مانم . با او و برای او ... و تا زمانی که مرگم فرا رسد - ذهنم بمیرد - برایم خواهد ماند و آواز خواهد خواند و پیشانی ام را خواهد بوسید و نوازشم خواهد کرد و به من همیشه خواهد گفت : سلام .