زندگی را بی وجودت ارزشی نیست...
زیر خاکستر ذهنم باقیست آتشی سرکش و سوزنده هنوز
یادگاریست زعشقی سوزان که بود گرم و فروزنده هنوز 
عشقی آنگونه که بنیان مرا سوخت از ریشه و خاکستر کرد
غرق در حیرتم از اینکه چرا مانده ام زنده هنوز؟!!
گاه گاهی که دلم میگیرد, پیش خود میگویم:
آنکه جانم را سوخت, یاد می آرد از این زنده هنوز؟!!
سخت جانی رابین که نمردم از هجر
مرگ صد بار به از بی تو بودن باشد
گفتم از عشق تو من خواهم مرد
چو نمردم, هستم پیش چشمان تو شرمنده هنوز
گفته بودند که: از دل برود یار چو از دیده برفت
سالها هست که از دیده من رفتی ,لیک
دلم از مهر تو آکنده هنوز
دفتر عمر مرا دست ایام ورقها زده است
زیر بار غم عشق قامتم خم شد و پشتم بشکست
در خیالم اما, همچنان روز نخست, تویی آن قامت بالنده هنوز
در قمار غم عشق, دل من بردی و با دست تهی
منم آن عاشق بازنده هنوز
آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش
گر که گورم بشکافند عیان میبینند
زیر خاکستر جسمم باقیست آتشی سرکش و سوزنده هنوز
گر برود هزار جان با غم عشق او خوشم
من که به عشق زنده ام, منت جان چرا کشم