حسرت
دلم برای اون روزا تنگ شده روز های باهم بودنمون وقتی تو چشمات نگاه میکردم و دلم حوری می ریخت وقتی دستت تو دستام بود انگار دنیا مال من بود ضربان قلبم با دیدنت میرفت بالا برای دیدن هم لحظه شماری می کردیم یادته چقدر ارامش داشتم وقتی کنارم بودی چقدر هم دیگرو دوست داشتیم اما حالا دستات تو دست ی غریبه هست سرت رو شونه اونه حالا دیگه من تنها شدم تنهای تنها ...فقط خاطراتت مونده برام با ی دونیا حسرت خسته ام خسته خسته.......