فانوس نفسهای من (یواشکی)

بی تو از آخر قصه هام میترسم ، باور کن هنوزم میشه به پاکی  قصه های مادر بزرگ هجرت کرد ، تو بخوای هنوزم میشه به کوچه ی پاک  پروانه ها برگشت ، بارون که بباره همون کوچه ی کوتاه بی کبوتر کفاف تکامل تمام حسرت و دوری از عشق رو میده ، بیا ، بیا ولحظه ای کناره فانوس نفسهای من آروم بگیر ، بیا و امشب رو بی واسته ی سکسه های گریه کنارم باش ، مگه چی میشه یک بار بی پوشش پرده ی بارون تماشات کنم ، چی میشه !!!!

فصل بارونی

فصل بارونی بیشه رنگ چشماته همیشه

حس تازه بودن من بی نگاه تو نمیشه

اگه دیروز اگه فردا اگه با هم اگه تنها

با توام خود خود تو اگه حتی توی رویا

نه می افتم به پای تو نه میمیری برای من

همیشه رد پات پیداست کنار رد پای من

کاش دوباره بودن من رنگ بودن تو باشه

که در بسته ی قلبم باز با دستای تو واشه باز با دستای تو واشه

تو مثل شبای مهتابی و بارونی

وقتی که نباشی دلگیرم و می دونی

حرفای دلم را با اشک تو می گفتم

بارون که می باره باز یاد تو می افتم

از غم من و غم تو تب من و تب تو همه بی خبرن

از دل من و دل تو شب من و شب تو همه بی خبرن