بی کس و غریبه


همیشه بی یاور.....
همیشه باید تو حسرت معشوق خودش بمونه......
همیشه باید یه گوشه بس بشینه ، به در خیره بشه ، تا اینکه یه روزی اون در باز بشه و معشوقش بیاد و دست یاری به سمتش دراز کنه.....

یوسف همیشه گم شده است
همیشه حیرونه.....
همه زود گمش می کنن.....
همه زود فراموشش می کنن.....
مگر معشـــــوقش ، که خدا می دونه اونم یه روز بی کس می ذارش یا نه...؟؟؟

عاشق همیشه رسواترینه
همیشه مجنونه...
همیشه پی معشوقش می گرده....
همیشه مست و شیدای معشوقشه...

حالا من هم غریبم ، هم عاشق ، هم یه یوسف گمگشته...

ولی من.....

ای خـــــدا ، اون دنیا هم مثل اینکه قراره غریب و بی کس و بی یاور باشم ....؟؟؟؟
ای خـــــدا ، روی پیشونی من مهر غریبی زدی......؟؟؟؟
ای خـــــدا ، غریب باید غریب بسوزه و غریب بمیره و همه جا غریب بمیره.....؟؟؟؟
ای خـــــدا ، کی به دست یه غریب آب تا گلوش و لباش از عطش نسوزه......؟؟؟؟
ای خـــــدا ، کی چشم به راه یه غریب می مونه....؟؟؟؟
ای خـــــدا ، کی یه غریبو نوازش می کنه.....؟؟؟؟
ای خـــــدا ، چرا یه غریب همه جا غریبه....؟؟؟؟

وقتی یه عاشق مثل من معشوقش جلوی چشماش پر پر بشه...اون عاشق غریب ترین و بی کس ترین موجود روی زمینه حالا اگه یوسف باشه دیگه بد تر...
خدا وقتی یو سرنوشت و پیشونی یکی بنویسه که غریب باشه اون چه بخواد چه نخواد تا آخر دنیا غـــــریبه ، خود خدا به داد اون دنیاش برسه که اونجا غریب نمونه....

اونی که منو اینطوری غریب رها کرده...
اونی که داره غریب کشی می کنه...
اون کسیه که من میراث عشق رو من اون به یادگار دارم...
اون کسیه که مظهر عشق آسمونـــیه....
اون کسیه که من اگه همه وجودم همه ثوابی که از کارهای خیربردم ( اگه کار خیری کرده باشم و مورد قبول خدا قرار گرفته باشه ) به پاش بریزم بازم آخر سر کم میارم و خجالت زدش می شم

لیــــــــــــــــــــــــــــــــلی ، کسی که...
مرا در تنش غسل تعمید داد
به من اسم شب ، اسم خورشید داد
برای تمام نفس های من شعر گفت
مرا از ته خاک بیدار کرد
مرا شست وشو داد، آغاز کرد
مرا خط به خط خواند ، تکرار کرد

حالا فــــــــــــریاد می زنم.....
لیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی بیـــــــــــــــــــــا.....
لیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی می خوام.....
لیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی عاشــــــــــقتم.....
لیـــــــــــــــــــــــــــــــــــلی دیــــــــــــــــوونتم....
لیــــــــــــــــــــــــــــــلی خانوم جـــــــــــــــــــون ، بیـــــــــــــا...
منتظــــــــــــــــــــرم ، بــانوی من
لیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی ، بغلــــــــــــــــم کن ...
نظرات 2 + ارسال نظر
مهران یکشنبه 22 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 02:13 ب.ظ http://javananesari.blogsky.com

وبلاگ قشنگی داری خیلی لذت بردم
به منم سربزن
موفق باشی همیشه

بهنوش چهارشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 01:11 ب.ظ

خدا همه آدم ها رو غریب آفرید و غریب هم از دنیا می بره.... پس تو فقط غریب نیستی......به قول سهراب سپهری: زندگی صحنه زیبای هنرمندی ماست هر کسی نغمه خود خواند و رفت....چه بهتر که آدم یه نغمه ای بخونه که آدمیان همیشه ازش یاد کنند... اگه بخوای همش به خدا بگی چرا خدا منو این طوری آفریدی.. باهات قهر میکنه...همیشه بهش بگو توکه انقدر خوبی. انقدر مهربونی....فلان کار رو هم برامون بکن... مارو ایندفه هم شرمنده خودت کن...مطمئن باش زود به آرزوت می رسی. خدا کیف میکنه بنده هاش باهاش حرف می زنند. این از من به تو نصیحت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد