حسرت

دلم برای اون روزا تنگ شده روز های باهم بودنمون وقتی تو چشمات نگاه میکردم و دلم حوری می ریخت وقتی دستت تو دستام بود انگار دنیا مال من بود ضربان قلبم با دیدنت میرفت بالا برای دیدن هم لحظه شماری می کردیم یادته چقدر ارامش داشتم وقتی کنارم بودی چقدر هم دیگرو دوست داشتیم اما حالا دستات تو دست ی غریبه هست سرت رو شونه اونه حالا دیگه من تنها شدم تنهای تنها ...فقط خاطراتت مونده برام با ی دونیا حسرت خسته ام خسته خسته.......
نظرات 3 + ارسال نظر
ایمان چهارشنبه 9 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 01:30 ب.ظ http://farzegah.blogfa.com

سلام وب قشنگی داری از مطالبت خوشم اومد راستی یه سر هم به وبلاگ من بزن خوشحال میشم بیای تبادل لینک میکنم اگه خواستی یه نظر برام بفرست وخبرم کن موفق باشی

بنده خدا سه‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:29 ق.ظ

سلام اینو بخون وبهش عمل کن......مال من نیستا......دختری از خوزستانم که پزشکان از علاجم ناامید شدند شبی حضرت زینب اومد به خوابم وآب درگلویم ریخت شفا پیدا کردم ازم خواست اینو به 20نفر بگم این پیام به دست کارمندی رسید اعتقاد نداشت کارشو از دست داد مردی اعتقاد داشت 20میلیون به دستش رسیدبه دست کسی دیگری افتاد عمل نکرد پسرش رو از دست داد....اگر به حضرت زینب اعتقاد داری این پیام رو برای 20نفر بفرست...20روز دیگه منتظر معجزش باش.

nana شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 04:46 ب.ظ http://manobehroz.blogfa.com

خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم
به من هم سر بزنید خوشحال میشم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد