شکست در عشق

بعضی وقتها تو اتفاقهایی که برام می افتاد سخت احساس دل تنگی میکردم.دلم میخواست یک سنگ صبور داشتم و براش حرف میزدم.یکی رو داشتم که بتونم سرم و بگذارم رو شونش و اونقدر گریه میکردم که بیهوش میشدم.حالا که دیگه همه چیز تموم شده دلم میخواد لحظه لحظه اون اتفاق هارو و اون احسا، سارو براتون بگم. بگم چی شد که عاشق شدم.چی شد که تو بازی عشق باختم.
از همون نگاه اول که دل خودشو باخت تا اون وقتی که دل بی گناهو با تمام پاکیهاش شکستن.
دوست عزیز شاید برات این حرفها جالب نباشه ولی هرچی که هست واقعیت های زندگی منه . واقعیت هایی که با تمام احساس و پوست و گوشتم احساس کردم .اینارو میگم تا تو دوست خوبم تو این بازی پیچ در پیچ و مبهم عشق شکست نخوری.


 
نظرات 1 + ارسال نظر
مریم دوشنبه 11 دی‌ماه سال 1385 ساعت 06:30 ب.ظ

امیر جان سلام
راستش من تازه با وبلاگت اشنا شدم دوست داشتم در مورد زندگیت بیش تر بدونم در مورد شکستی که تو عشقت خوردی
دوست داشتم یه صحبتی با هم داشته باشیم اگه تونستید برام میل بذاریدمی خواستم ایدیمو بنویسم که نمیشه ایدیم مثل میلمه خیلی دوست دارم بدونم چی شده اگر یه وقت نتونستید بهم خبر بدیدکه می تونید یا نه ممنون منتظرم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد