-
مادربزرگ
پنجشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1396 09:54
تک تک قصه های مادربزرگ به حقیقت پیوست! او راست می گفت: همیشه "یک بود یکی نبود" گــــاهی "رسیدن به هم قسمت نیست" "بالا رفتیم ماست بود" "بودنمان راست بود" "پایین آمدیم دوغ بود" "عشق همش دروغ بود" نمی دانم آن پیر زن این روزها را ازکجا دیده بود؟؟؟؟؟
-
مادر بزرگ
یکشنبه 8 اسفندماه سال 1395 22:27
یادمه از لب تو چه ها شنیدم قصه ها به پاکی دریا شنیدم چشم تو خورشید آسمون من بود دل تو گرمی آشیون من بود اون شبای پر ستاره بی تو جلوه ای نداره مادر بزرگ مادر بزرگ بگو کجایی مادر بزرگ مادر بزرگ پیش خدایی
-
پرواز
سهشنبه 22 تیرماه سال 1395 14:59
تموم اون شب رو پای درخت چنار نشستم و به یه گنجشک خیره شدم! چند باری هم تلاش کردم که باهاش دوست شم اما هر بار که بهش نزدیک می شدم، می ترسید و پرواز می کرد ، اونجا بود که یه کشف بزرگ انجام دادم! کشف کردم که چقدر شبیه اون گنجشکم، اون هم مثل من از آدم ها می ترسید، فرقی واسش نداشت اون آدم خوبیه یا بد، از هرکی که بهش نزدیک...
-
مادربزرگ
چهارشنبه 20 آبانماه سال 1394 18:40
مادربزرگ می گفت رد پای عشق را دنبال کنی می رسی آخر دنیا - نوک کوه قاف به شهری که همه آدمهایش خوشبختند رد پای عشق را دنبال می کنم اما انگار آخرش به آسمان رسیده خوب شد مادربزرگ دیگر نیست تا ببیند شهر خوشبختی را به آسمان برده اند و دیگر هیچ جای زمین شهر خوشبختی نیست حتی نوک کوه قاف این روزها سخت مشغولم دنبال کسی می گردم...
-
عشق الکی
سهشنبه 18 فروردینماه سال 1394 18:00
چه کلمه پست و حقیری شده عشق که بازیچه دست هر لاابالی به چشم چیزی دیدم که می خوام روی هرچه دوست داشتن عق بزنم و هرچی دوست دارم رو بالا بیارم هنوز ام میگم عشق الکی
-
نگران منی
سهشنبه 27 آبانماه سال 1393 16:09
مگه میشه باشی و تنها بمونم محاله بذاری محاله بتونم دلم دیگه دلتنگیاش بی شماره هنوزم به جز تو کسی رو نداره عوض می کنی زندگیمو تو یادم دادی عاشقیمو تو رو تا ته خاطراتم کشیدم به زیبایی تو کسی رو ندیدم نگو دیگه آب از سر من گذشته مگه جز تو کی سر نوشتو نوشته تحمل نداره نباشی دلی که تو تنها خداشی
-
هوا بیــ خاطره شد
دوشنبه 5 اسفندماه سال 1392 19:48
هوا بیــ خاطره شد وقتی انگشتانتــ رویاهایمــ را رها کرد و رفتــ به منــ نگاه کنــ که روزی به دنبال تعبیر رویای پاکــ خنده هایتـــ از گذرگاه احساســ های گمشده به سویت دویدمــــ و تو تنها برگشتیــ و لبخند زدی .... واکنون این منمــ که سرشار از حجم تردید بودنمـــ که حتی سایه امــ شبیـــ بی هیچــ بهانه در امتداد حصار...
-
مرور
دوشنبه 5 اسفندماه سال 1392 19:28
چقدر باید بگذرد ؟! تا من در مرور خاطراتم وقتی از کنار تو رد میشوم تنم نلرزد ..... بغضم نگیرد .....؟
-
خیلی وقته بغــــض گلوموگرفته!
دوشنبه 5 اسفندماه سال 1392 19:27
خیلی وقته بغــــض گلوموگرفته! خیلی سخته که بعدازرفتنش هنوزم باتمام وجوددوسش داشته باشی اماوقتی کسی میاددلداریت بده... بهش میگی فراموشش کردم! میگی دیگه برام مهم نیست!!! تواین لحظه بزرگترین سوتی اینه که بغضت بشکنه و زارزارگریه کنی!!! اون وقته که همه می فهمن هنوزم تموم دنیاته
-
زودتر
دوشنبه 5 اسفندماه سال 1392 19:26
تو که میدانستی با چه اشتیاقی …خودم را قسمت میکنم پس چرا … زودتر از تکه تکه شدنم… جوابم نکردی… برای خداحافظی …خیلی دیر بود … خیلی دیر !!
-
هــرگــز!!!
دوشنبه 5 اسفندماه سال 1392 19:25
تــلـخ تــر از خــود جــدایــیهــا آنــجـایــی اســت کــه بــعـدهــا آن دو نفــر هــی بــایــد وانــمـود کنــند کــه چــیـزی بــینـشـ ان نــبوده!! کــه هیـــچ اتــفـاقـی نیــفـتـاده!!! کــه از همــدیــگر هیــچ خــاطــرهای نــدارنــد! هــی بــایــد وانــمـود کــنـنـد...! نمــیـگویــم فــرامــوشــم نــکـن......
-
غمگینم
چهارشنبه 2 بهمنماه سال 1392 01:45
دلم یک جای دنج میخواهد آرام و بی تَنِش جایی باید باشد غیر از این کنج تنهایی! تا آدم گاهی آنجا آرام بگیرد مثلا آغوش تو !
-
با ارز معذرت
پنجشنبه 26 دیماه سال 1392 17:03
با عرض معذرت می خوام نامه هاتو پاره کنم که از دلم بیرون بری قلبتو آواره کنم با ارز معذرت می خوام یه حرفی به تو بزنم فکر نکنی دارم نصیحت می کنم یا حرف بی خود می زنم می خوام بگم من اومدم که عشقمو پس بگیرم این بهتره تا کنج غربت بمیرم یادت میاد خواستی به من نفرت و ثابت بکنی بی خبر از اینکه داری قلبم و عاشق می کنی اما دیگه...
-
صدا بزن مرا..
یکشنبه 3 آذرماه سال 1392 20:43
صدا بزن مرا.. مهم نیست به چه نامی فقط میم مالکیتش را بگذار میخواهم باور کنم مال تو هستم...
-
مفهوم
یکشنبه 3 آذرماه سال 1392 20:37
تو سکوت می کنی! فریاد زمانم را نمی شنوی یک روز من سکوت خواهم کرد و تو آن روز برای اولین بار مفهوم "دیر شدن " را خواهی فهمید ....
-
معشوق ولی نیست..!!
یکشنبه 3 آذرماه سال 1392 20:36
آ نجا ک تو هستی دگر؛ معجزه ای نیست ن عشق و محبت دگر همسفر ی نیست ..! آنجا ک تو هستی همه فخر فروشند ، لیلای تو را هیچ ، همه هیچ فروشند..!! آنجا ک تو هستی دگر صحبت عشاق ندانند هر چند تو را خوب ؛ ولی هیچ فروشند..!!!! اینجا ک منم هیچ کسی زین بحر جدا نیست ,, اینجا همگی عاشق و ؛ معشوق ولی نیست ..!! اینجا ک منم صحبت ایام...
-
نَفـَسـَمــــ
یکشنبه 12 آبانماه سال 1392 10:41
بیـــآ و عــآشقـمــ بـــآش...مــی شــود؟؟؟ مــی شــود دلیــل خــنده هــآیتــ بــآشم؟؟؟ مــی شــود ســراسیمه بـه ســرآغــم بیـــآیی بــعد بگــویــی : خــآنــومــ مــی شــود بَرایِــتآنــ مُـــرد؟؟؟ وَ مَــن بــگـــویَــم : ببــخشــیـد آقـــآ نمـــی شـــود.!!! نـــآ اُمــیدی را در چشمـــآنــَت بِبیــــنَمـــ......
-
دلم گرفته...
چهارشنبه 25 بهمنماه سال 1391 19:52
دلم خیلی پره از تو! از زندگی! از همه چی!
-
واقعا نمیدانم!
سهشنبه 17 بهمنماه سال 1391 21:36
نمیدانم! کجای بازی ما اشتباه بود که تـــو دیگر همبـــازی من نیستی!!! و من هنوز گـرگــم به هـــوای تو...!.
-
آره بیخیال...
چهارشنبه 24 آبانماه سال 1391 16:23
. معشوقتم کنارت باشه ، آروم آروم ، دست تو دست ، پا به پا . راه برین ، وایسین ، بشینین زیر بارون تا کلی خیس بشین و از سرما به خودتون بلرزین . بعد همین که بلند میشین راه برین ، تو چشماش نگاه کنی و بگی : (( عزیزم زیر بارون چه زیبا شدی ، تو زیبا ، بارون زیبا ، خدا زیبا ، من میمیرم برای این همه زیبایی )). . متوجه نمیشی چی...
-
تباهی
دوشنبه 10 مهرماه سال 1391 13:03
درشهری که خورشید را به قیمت شمع میخرند پروانه شدن یعنی تباهی .........
-
کفتار
سهشنبه 3 مردادماه سال 1391 10:19
ببین، من از همه ماجرا خبر دارم ... از آن خیانت بی ادعا خبر دارم بدون حرف برو، واژه ها خطرناکند ... تمام رخت و لباست درون آن ساک اند بدون حرف برو آن کلید را بگذار ... بدون حرف ، رجز، تسلیت به من ، کفتار ببین! من از همه ماجرا خبر دارم ... دروغ پشت دروغ ، به خدا خبر دارم ببین تمام تنم مثل بید می لرزد ... لبم که اسم تورا...
-
دیروز
چهارشنبه 3 خردادماه سال 1391 12:35
تو را دوست دارم در این باران میخواستم تو در انتهای خیابان نشسته باشی من عبور کنم سلام کنم لبخند تو را در باران میخواستم میخواهم تمام لغاتی را که می دانم برای تو به دریا بریزم دوباره متولد شوم دنیا را ببینم رنگ کاج را ندانم نامم را فراموش کنم دوباره در آینه نگاه کنم ندانم پیراهن دارم کلمات دیروز را امروز نگویم خانه...
-
بگو که دوست دارم
چهارشنبه 3 خردادماه سال 1391 12:34
چشمانش پر از اشک بود به من نگاه کرد و گفت : فقط امروز برای مدت زیادی از برم میروی بگو که دوست دارم به چشمانش خیره شدم قطره های اشک را از چشمانش زدودم و بر لبانش بوسه ای زدم اما نگفتم که دوسش دارم روزی که به سوی او رفتم آنقدر خوشحال شد که خود را به آغوش من انداخت و سرش را بر روی سینه ام فشرد و گفت امروز بگو دوسم داری...
-
خسته ام خسته خسته.......
چهارشنبه 9 فروردینماه سال 1391 10:26
دلم برای اون روزا تنگ شده روز های باهم بودنمون وقتی تو چشمات نگاه میکردم و دلم حوری می ریخت وقتی دستت تو دستام بود انگار دنیا مال من بود ضربان قلبم با دیدنت میرفت بالا برای دیدن هم لحظه شماری می کردیم یادته چقدر ارامش داشتم وقتی کنارم بودی چقدر هم دیگرو دوست داشتیم اما حالا دستات تو دست ی غریبه هست سرت رو شونه اونه...
-
حسرت
دوشنبه 7 فروردینماه سال 1391 16:13
دلم برای اون روزا تنگ شده روز های باهم بودنمون وقتی تو چشمات نگاه میکردم و دلم حوری می ریخت وقتی دستت تو دستام بود انگار دنیا مال من بود ضربان قلبم با دیدنت میرفت بالا برای دیدن هم لحظه شماری می کردیم یادته چقدر ارامش داشتم وقتی کنارم بودی چقدر هم دیگرو دوست داشتیم اما حالا دستات تو دست ی غریبه هست سرت رو شونه اونه...
-
از تو دلگیرم
شنبه 27 اسفندماه سال 1390 14:04
دلم میخواد ببینمت بازم بخندی تو نگام آخه فقط تو میدونی از زنده بودن چی میخوام دلم بهم میگفت تورو میشه یه جور دیگه خواست آخه فقط قلب توئه که با من اینقدر سر به راست از تو دلگیرم که نیستی کنارم .. من دارم میمیرم تو کجایی من باز بی قرارم میدونی جز تو کسی رو ندارم .. باور م نمیشه اینقدر آسون رفتی از کنارم
-
خاطره
دوشنبه 8 اسفندماه سال 1390 17:04
هر کاری کردم که تو رو گم کنم از خاطره هام به در بسته خوردم و باز از تو گم شد لحظه ها خاطره های بودنت چه جور فراموشش کنم دلی که تو آتیش زدی چه جوری خاموشش کنم جای نگات رو پر نکرد هیچ کسی با هر چی که بود انگاری تو خون منی تو گوشت و پوست تار و پود دروغ نمیگم بعد از تو خیلی ها رفتن و آمدن اما تو نگاه من هیچ کدومش تو نشدن
-
خط و این نشان
پنجشنبه 9 تیرماه سال 1390 22:53
این خط و این نشان که دلت برای هیچ کس به اندازه من تنگ نخواهد شد. برای نگاه کردنم، بوسیدنم، خندیدنم برای تمام لحظه هایی که کنارم داشتی .........روزی که نیستم دلت برای همه اینها تنگ خواهد شد..... شک نکن........!
-
بگذار یک بار دیگر
جمعه 27 خردادماه سال 1390 17:20
بگذار یک بار دیگر در قلب تو به دنیا بیایم.بگذار یکبار دیگر عاشق بشوم و برهنه در آسمان راه بروم این هوای دم کرده را کنار بزن.بوسه های خاک گرفته را از ستو بیرون بیاور.دستی به صدای خسته ام بکش.بگذار یکبار دیگر به تو سلام کنم.بی تو به سفر نخواهم رفت.نگاه تو در هیچ چمدانی جا نمی گیرد.بی تو خوابهای مشوش من تعبیر نخواهد شد و...