-
فراموش
چهارشنبه 24 مردادماه سال 1386 12:36
نیازی نیست وجود نا آرامم راآرامش بخشی دستت را در دستم بگذاری نگاهت را درچشمان غمگینم بدوزی صدای نامنظم تپیدن قلبم رابشنوی بغض را از صدایم بگیری و عاشقانه در گوشم زمزمه کنی که دوستم داری به هیچ کدام نیازی نیست فقط به من اطمینان بده که فراموشم می کنی تا ابد است همین برایم کافی ایست .
-
آخرین یاد
چهارشنبه 17 مردادماه سال 1386 12:12
نخستین نگاهی که ما را به هم دوخت نخستین سلامی که در جان ما شعله افروخت نخستین کلامی که دلهای ما را به بوی خوش آشنایی سپرد و به مهمانی عشق برد پر از مهر بودی ،پر از نور بودم ، همه شوق بودی ،همه شور بودم ، چه خوش لحظه هایی که دزدانه از هم نگاهی ربودیم و رازی نهفتیم! چه خوش لحظه هایی که می خواهمت را به شرم و خموشی نگفتیم...
-
مرگ عاطفه
پنجشنبه 11 مردادماه سال 1386 12:22
کاش قلبم درد پنهانی نداشت چهره ام هرگز پریشانی نداشت بر گهای آخر تقویم عشق حرفی از یک روز بارانی نداشت کاش می شد راه سخت عشق را بی جهت پیمود و قربانی نداشت توی زندون قلبت اینقدر شلوغ می کنم و زندانی ها رو اذیت میکنم تا مجبور بشی منو بندازی توی انفرادی قلبت همیشه مهم تو بودی ...... اگه غروری بود برای تو بود ..... اگه...
-
تنفر
پنجشنبه 4 مردادماه سال 1386 14:31
-
آرزوی امشب من...
جمعه 29 تیرماه سال 1386 00:07
امشب شب آرزوهاست. بیایید رویاهامون رو آرزو کنیم. . . . نیمه شب صورت خود رو به خدا خواهم کرد از خدا خواهش دیدار تو را خواهم کرد تا که جان دارم و از سینه نفس می آید به تو و مهر تو ای دوست وفا خواهم کرد . . . اگه قرار باشه خدا یه آرزوتو براورده کنه. تو چه آرزویی می کنی؟
-
خیلی وقته که مردم
پنجشنبه 21 تیرماه سال 1386 12:01
دیگه من آخر خطم اینجا برگشتن نداره حتی گریه شبونت من رو پیشت نمیاره دیگه من آخر خطم وقت پر کشیدن اینجاس جام اجباری من بود وقت سر کشیدن اینجاس توی این اتاق خاکی خاطراتم رو می بوسم نمی خواد بیای سراغم اگه باشی ام می پوسم دیگه دیدنت محاله مورچه ها چشامو خوردن قلبم رو بهت نمیدم آخه موشا اونو بوردن فکر می کردم خیلی ساده...
-
آخرین اشک
شنبه 16 تیرماه سال 1386 15:49
چگونه باور کنم؟ نگاهت؛بیانگر راز دلت نبود! کاش این چنین بود........ نمیدانم رفتنت را؛به پای کدامین گناه خود بگذارم؟ عشقم ؟صداقتم؟شاید هم صمیمیتم؟ بگو تا بدانم من که تو را؛بارها و بارها از آن خود دانستم حال چگونه باور کنم؟ که مرا؛برای همیشه تا ابد و تا قیامت....... ترک کرده ای؟.... چگونه باور کنم؟........ بی وفا...
-
فراموشی را با دردناک ترین ....
یکشنبه 10 تیرماه سال 1386 20:13
فراموشی را بستا بیم زیرا که یاد ما را پس از مرگ نزدیک ترین دوست زنده نگاه می دارد فراموشی را با دردناک ترین نفرین ها بیاموزیم زیرا انسان دوستانش را فراموش می کند کتا بهای را که خوانده را فراموش می کند ورنگ مهربان نگاه یک رهگذر را آن هم فرآموش می کند....
-
تنها ترین
سهشنبه 5 تیرماه سال 1386 18:55
وقتی دل ارزش خودش را ازدست بدهد.. چشمهایت دیگر اشکی برای ریختن نداشته باشند..وقتی دیگر قدرت فریاد زدن را هم نداشته باشی...وقتی دیگه هر چه دل تنگت خواسته باشدگفته باشی...وقتی دیگر دفترو قلم هم تنهایت گذاشته باشند...وقتی از درون تمام وجودت یخ بزند...وقتی چشم از دنیا ببندی و آرزوی مرگ بکنی...وقتی احساس کنی دیگر هیچ کس تو...
-
چرا شب ها نمی ذاری بخوابم؟
پنجشنبه 31 خردادماه سال 1386 20:01
چه بده که همه دورت باشن دوستت داشته باشن ولی بازم احساس تنهایی کنی چه سخته آدم غمشو پنهون کنه چه غم انگیزه نتونی با کسی درد دل کنی کاش من یه سنگ صبور داشتم. ولی نه سنگ صبورم تحمل غمای منو نداره نمی دونم چرا دیشب دوباره به خواب ناز من پا گذاشتی شتابون اومدی اون نیمهء شب سرشک غم تو چشمام جا گذاشتی.اشگه یادت باشه خودت می...
-
نه کوه عشق. نه موج التماس.نه سیل اشک.
سهشنبه 22 خردادماه سال 1386 11:54
نمی دونم چرا ایندفه هر کاری میکنم نمی تونم هیچی بنویسم نمی دونم چرا با هیچ کلمه ای نمی تونم از دردم حرف بزنم توی دلم یه غصه ی خیلی بزرگ.خیلی خیلی بزرگ. خیلی سخته یکی رو با تمام وجودت دوست داشته باشی و بدونی اون هم تو رو همون قدر دوست داره ولی مجبور باشی یعنی مجبورت بکنن که ازش دل بکنی و کاری کنی که اون هم از تو دل...
-
دوباره قطرهای اشک من
چهارشنبه 16 خردادماه سال 1386 18:21
چی میشد با تو باشم حتی توی رویا من تو رو دوست دارم اندازه ی دنیا دلش میگیره آسمون برای من که تنهام دوباره قطرهای اشک من میریزه دونه دونه روی گونه هام اگه تو نباشی یا ازم جداشی سخته دیگه زندگی برام چشمهای نجیبت وقتی ازم دورن امیدی ندارم به شبهام برای دیدنت هر لحظه پریشونم تو بیا قدرم بدون ای همزبونم منم مجنون اون نگاه...
-
عزیزم جشن میلادت مبارک
جمعه 4 خردادماه سال 1386 17:18
عشق الکی ۵ ساله شد سلام دوستان عزیز. وب لاگ عشق الکی پنج ساله شد. و من در اینجا از همه شما عزیزان تشکر میکنم که عشق الکی را در طول این مدت پنج سال همراهی کردین.واز وبلاگم هم تشکر می کنم که ۵ سال درد دل های این دل زخمی رو به دوش کشید و تو خودش ریخت و دم نزد وقتی تو رفتی وقتی تو رفتی شمع روشن شبهایم خاموش شد ، پنجره رو...
-
به نام عشق معنای بخشش بی انتظار
سهشنبه 1 خردادماه سال 1386 12:30
زندگی دفتری از خاطره هاست.خاطراتی شیرین.خاطراتی مغشوش. خاطراتی که زتلخی رگ جان می گسلند. بی تو اینجا چه غریبانه در تنهایی خویش میگریم.دل من با همه آدمهایی که به دنبال تواند قهر می گردد و من با خود. خود درگیرم. دیر سالیست که می خواهم از اینجا بروم ولی انگار که با قلب زمین زنجیرم. از عشق برایت حرف میزنم تا تو باور کنی...
-
تقدیم به حسرت همیشگی ام
دوشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1386 11:19
زیر خاکستر ذهنم باقیست. آتشی سرکش و سوزنده هنوز یادگاریست زعشقی سوزان. که بود گرم و فروزنده هنوز عشقی آنگونه که بنیان مرا. سوخت از ریشه و خاکستر کرد غرق در حیرتم از اینکه چرا. مانده ام زنده هنوز؟! گاه گاهی که دلم می گیرد. پیش خود میگویم: آنکه جانم را سوخت. یاد می آرد از این زنده هنوز؟! سخت جانی را بین که نمردم از...
-
تنهایی خیلی سخته!
سهشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1386 10:21
هر طلوعی به غروب اندیشم تا تو باز آیی واین تنگ دلم بگشایی و مرا ساغری از عشوه ی جانانه دهی و از آن لعل لب خویش عمر نابود مرا ابدییت بخشی و سراپا تو یقینم سازی که دگر تا پایان زهر هجران تو را من نچشم آه معشوقه ی من! تو بگو می شنوی ضجه های دل ویرا مرا؟!! در پشت حیاط عشق یک جمله ی زیبا بود غقلت ز محبت ها غم آرد و تنهایی.
-
تقدیم به عزیزترینم
سهشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1386 10:06
ازم پرسید: به خاطر کی زنده هستم؟ با اینکه خیلی دلم می خواست بگم تو...اما نمی دونم چرا بهش گفتم هیچ کس!!! گفت این چه زندگیه؟؟؟ با بغض غمگینی از او پرسیدم:تو به خاطر کی زنده ای؟ در حالی که اشک توی چشماش جمع شده بود گفت: به خاطر کسی که برای هیچی زنده است!!! هرگاه دلت یاد کسی کرد و فرو ریخت آنگاه به یاد آر که من نیز به...
-
تمنا
سهشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1386 10:14
تمنایم چنین باشد:که یک شب مست و بی پروا درون کلبه ی تاریک من چون ماه گردون پرتو افشانی که تا گردم رها از رنج هستی وز غم دنیا سراپای وجودم از لهیب آتش وصلت بسوزانی بدانسان کز لهیبش نعره ها از سینه بر آرم تمنایم چنین باشد:که یک شب مست و بی پروا دل پر شور و پر احساس خود از سینه در آرم سپس آنرا به تو ای نازنین دلدار...
-
از چشم تو تا عمق وجودم
سهشنبه 28 فروردینماه سال 1386 10:15
کاش می دیدم چیست آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاریست! آه. وقتی که تو لبخند نگاهت را. می تابانی بال مژگان بلندت را. می خوابانی آه. وقتی که تو چشمانت آن جام لبالب از جاندارو را سوی این تشنه ی جان سوخته. می گردانی موج موسیقی عشق از دلم می گذرد. روح گلرنگ شراب در تنم می گردد. دست ویرانگر شوق پرپرم می کند ای غنچه ی رنگین!...
-
با چشم بسته آرزو می کنم:
سهشنبه 21 فروردینماه سال 1386 10:17
آرزویم اینست: نتراود اشک از چشم تو هرگز.مگر از شوق زیاد. نرود لبخند از عمق نگاهت هرگز. و به اندازه ی هر روز. هر لحظه. تو عاشق باشی. عاشق آنکه تو را می خواهد. و به لبخند تو از خویش رها می گردد. و تو را دوست بدارد به همان اندازه که دلت می خواهد.
-
مجنون و لیلا
سهشنبه 14 فروردینماه سال 1386 12:00
به مجنون گفت ناصح کای بد اختر گناهی از محبت نیست بدتر تو را ایزد به توبه امر فرمود برو از عشق لیلا توبه کن زود چو بشنید این سخن مجنون فغان کرد به زاری دست سوی آسمان کرد خدایا توبه کردم.توبه اولی زهر چیزی بغیر از عشق لیلا. فاصله با آرزوهای ما چه کرد کاش میشد در عاشقی هم توبه کرد
-
برای...(۲)
چهارشنبه 8 فروردینماه سال 1386 17:16
ای سراپایت خوب. ای کلامت دریا. ای نگاهت باران. با من از عشق بگو. محتاجم به نوازشگری لبهایت. با من از نقطه ی آغاز بگو. از سکوتت.فریاد.این چنین می جوشد. و تو خاموشی باز. کاش میشد به تو نزدیک شوم. از سکوتت بگذرم.به کلامی برسم. پشت این خاموشی. نازنین دل من. حرف بزن مشتاقم.
-
برای...
سهشنبه 29 اسفندماه سال 1385 13:37
هی غزل می نویسم که شاید , با صدای تو معنا بگیرد تا مگر با زبان من و تو , رونق عشق بالا بگیرد هی غزل می نویسم که شاید , تکه قلبی که در سینه مانده در کنار دل مهربانت , با نفس های تو پا بگیرد هی غزل, هی غزل, هی غزل,..., می نویسم, نوشتی, نوشتم تا به یمن غزل سرنوشتم , در سرشت تو ماوا بگیرد. عید همتون مبارک
-
حتی خود تولد آغاز راه مرگ
چهارشنبه 23 اسفندماه سال 1385 18:04
۲۲ سال پیش در همچین روزی پسری شیطون و بازیگوش چشم به جهان گشود که هنوز هم دست از شیطونی هاش بر نداشته آرزوش این که فقط یک بار دیگه بچه بشه و با بچه های که خودش رو فقط برای خوش می خوان هم بازی بشه آخه میدونید دونیای بچه ها یک د نیای دیگی وقتی با هم بازی شون بازی می کنن با شادی اون شاد می شن و با گریه او گریه می کنن ولی...
-
کاش میفهمید که من مجبورم!!!
چهارشنبه 16 اسفندماه سال 1385 09:20
بنشین ، مرو، چه غم که شب از نیمه رفته است؟ بگذار تا سپیده بخندد به روی ما! بنشین، ببین که دختر خورشید- صبحگاه - حسرت خورد ز روشنی آرزوی ما! بنشین، مرو هنوز به کامت ندیده ام بنشین مرو هنوز کلامی نگفته ایم بنشین، مرو، چه غم که شب از نیمه رفته است؟ بنشین که با خیال تو شبها نخفته ام. بنشین، مرو، که در دل شب در پناه ماه...
-
راه من و تو
پنجشنبه 10 اسفندماه سال 1385 17:23
از در افشان ابر بهاری شد دو جوی از یکی چشمه جاری هردو آیینه رو هر دو روشن هر دو جان آفرینان گلشن از گذر گاه آن چشمه تا دشت راهشان کمکم از هم جدا گشت راه این یک گذشت از چمن زار وآن دگر از میان لجن زار! این حیات آفرین شد زپاکی وآن سیه روی از گند ناکی! هر یک از ما یکی زان دوجوییم! ابتدا پاک جان، راه جوییم. گر به گلشن...
-
از زندگی چه میدانیم؟؟؟
سهشنبه 1 اسفندماه سال 1385 11:50
دل من دیر زمانی ایست که می پندارد: دوستی نیز گلی ایست مثل نیلوفر و ناز،ساقه ی ترد و ظریفی دارد. بی گمان سنگ دل است آن که روا میدارد، جان این ساقه ی نازک را دانسته بیازارد. در زمینی که ضمیر من و توست، از نخستین دیدار،هر سخن،هر رفتار، دانه هایی ایست که می افشانیم. برگ و بارایست که می رویانیم. آب و خورشید و نسیمش...
-
تمام دنیایم
چهارشنبه 25 بهمنماه سال 1385 13:28
در صبح آشنایی شیرین مان ترا،گفتم که مرد عشق نئی،باورت نبود، در این غروب تلخ جدایی هنوز هم، می خواهمت چو روز نخستین ولی چه سود! می خواستی به خاطر سوگند های خویش،در بزم عشق بر سر من جام نشکنی، می خواستی به پاس صفای سرشک من، اینگونه دل شکسته به خاکم نیفکنی. پنداشتی که کوره ی سوزان عشق من،دور از نگاه گرم تو خاموش می شود؟...
-
باز گشت... اما چه سود!!!
چهارشنبه 18 بهمنماه سال 1385 16:36
دور از نشاط هستی و غوغای زندگی.دل با سکوت و خلوت غم خو گرفته بود. آمد سکوت سرد و گرانبار را شکست. آمد صفای خلوت اندوه را ربود.آمد به این امید که در گور سرد دل. شاید ز عشق رفته بیابد نشانه ای. او بود و آن نگاه پر از شور و اشتیاق.من بودم و سکوت و غم جاودانه ای. آمد مگر که باز در این ظلمت ملال. روشن کند به نور محبت چراغ...
-
سکوت
چهارشنبه 11 بهمنماه سال 1385 15:55
دلا شبها نمی نالی به زاری.سر راحت به بالین می گذاری.تو صاحب درد بودی ناله سر کن. خبر از درد بی دردی نداری. بنال ای دل که رنجت شادمانی است. بمیر ای دل که مر گت زندگانی است. مباد آندم که چنگ نغمه سازت.ز دردی بر نیانگیزد نوایی. مباد آندم که عود تار و پودت.نسوزد در هوای آشنایی. دلی خواهم که از او درد خیزد.بسوزد.عشق...