تقدیم به حسرت همیشگی ام

زیر خاکستر ذهنم باقیست. آتشی سرکش و سوزنده هنوز

یادگاریست زعشقی سوزان. که بود گرم و فروزنده هنوز

عشقی آنگونه که بنیان مرا. سوخت از ریشه و خاکستر کرد

غرق در حیرتم از اینکه چرا. مانده ام زنده هنوز؟!

گاه گاهی که دلم می گیرد. پیش خود میگویم:

آنکه جانم را سوخت. یاد می آرد از این زنده هنوز؟!

سخت جانی را بین که نمردم از هجر!!!

گر چه از فرط غرور اشکم از دیده نریخت

بعد تو لیک پس از اینهمه وقت

کس ندیده به لبم خنده هنوز

گفته بودند: که از دل برود (یار) چو از دیده برفت

روزها هست که از دیده ی من رفتی لیک

دلم از مهر تو آکنده هنوز.

بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست

آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست

مثل رخ مهتاب که افتاده در آب

در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست

تنهایی خیلی سخته!

هر طلوعی به غروب اندیشم

تا تو باز آیی واین تنگ دلم بگشایی

و مرا ساغری از عشوه ی جانانه دهی

و از آن لعل لب خویش

عمر نابود مرا

ابدییت بخشی

و سراپا تو یقینم سازی

که دگر تا پایان زهر هجران تو را من نچشم

آه معشوقه ی من!

تو بگو می شنوی ضجه های دل ویرا مرا؟!!

در پشت حیاط عشق یک جمله ی زیبا بود

غقلت ز محبت ها غم آرد و تنهایی.

تقدیم به عزیزترینم

ازم پرسید: به خاطر کی زنده هستم؟

با اینکه خیلی دلم می خواست بگم تو...اما نمی دونم چرا

بهش گفتم هیچ کس!!!

گفت این چه زندگیه؟؟؟

با بغض غمگینی از او پرسیدم:تو به خاطر کی زنده ای؟

در حالی که اشک توی چشماش جمع شده بود گفت:

به خاطر کسی که برای هیچی زنده است!!!

هرگاه دلت یاد کسی کرد و فرو ریخت

آنگاه به یاد آر که من نیز به یاد تو چنینم.

تمنا

تمنایم چنین باشد:که یک شب مست و بی پروا

 درون کلبه ی تاریک من چون ماه گردون پرتو افشانی

 که تا گردم رها از رنج هستی وز غم دنیا

سراپای وجودم از لهیب آتش وصلت بسوزانی

بدانسان کز لهیبش نعره ها از سینه بر آرم

تمنایم چنین باشد:که یک شب مست و بی پروا

دل پر شور و پر احساس خود از سینه در آرم

سپس آنرا به تو ای نازنین دلدار بسپارم

من تمنا کردم:که تو با من باشی.

تو در پاسخ تمنایم بگفتی:هرگز.

هرگز پاسخی سخت و درشت

و مرا غصه ی این هرگز کشت!!!


سلام دوستان

بلاگ اسکایی قرار رسمی گذاشته

هرکدوم از دوستان که تمایل داشتن

می تونن در این قرار صمیمی و دوستانه

شرکت کنن

من هم اگه بتونم برای دیدار دوستان قدیمی

حتما میام

قرار وبلاگی