چرا شب ها نمی ذاری بخوابم؟

  چه بده که همه دورت باشن دوستت داشته باشن ولی بازم احساس تنهایی کنی
چه سخته آدم غمشو پنهون کنه چه غم انگیزه نتونی با کسی درد دل کنی کاش من یه سنگ صبور داشتم.
ولی نه سنگ صبورم تحمل غمای منو نداره نمی دونم چرا دیشب دوباره به خواب ناز من پا گذاشتی شتابون اومدی اون نیمهء شب سرشک غم تو چشمام جا گذاشتی.اشگه یادت باشه خودت می خواستی که هر چی بود میون ما تموم شه تو رفتی و برات فرقی نمی کرد که خواب خوش به چشمونم حروم شه اگه حرفی واسه گفتن نداری چرا شبها نمی ذاری بخوابم تو که با من سر یاری نداری چرا هر نیمه شب می آیی بخوابم...

                                  چرا شب ها نمی ذاری بخوابم؟

 

 

نه کوه عشق. نه موج التماس.نه سیل اشک.

نمی دونم چرا ایندفه هر کاری میکنم نمی تونم هیچی بنویسم

نمی دونم چرا با هیچ کلمه ای نمی تونم از دردم حرف بزنم

توی دلم یه غصه ی خیلی بزرگ.خیلی خیلی بزرگ.

خیلی سخته یکی رو با تمام وجودت دوست داشته باشی

و بدونی اون هم تو رو همون قدر دوست داره ولی مجبور باشی

یعنی مجبورت بکنن که ازش دل بکنی و

کاری کنی که اون هم از تو دل بکنه

خیلی سخته که بخوای کسی رو که عاشقشی بشکنی

خیلی سخته که التماسشو ببینی

خیلی سخته که باعث اشک ریختن اون باشی

خیلی سخته که مجبور باشی به عشقت بگی دوستش نداری

خیلی سخته که به این فکر کنی که گل آرزوهات رو

باید تو باغچه ی یکی دیگه ببینی و هزار بارتو خودت بشکنی

واون وقت آروم زیر لب بهش بگی:

(گل من باغچه ی نو مبارک) 

آرزوهامون رو یادداشت کنیم و اونها رو یکی یکی از خدا بخوایم

باید مطمئن باشیم که خدا یادش نمیره.این ماییم که یادمون میره

چیزی که امروز داریم آرزوی دیروزمون بوده.   

دوباره قطرهای اشک من

چی میشد با تو باشم حتی توی رویا

من تو رو دوست دارم اندازه ی دنیا

دلش میگیره آسمون برای من که تنهام

دوباره قطرهای اشک من میریزه دونه دونه روی  گونه هام

اگه تو نباشی یا ازم جداشی سخته دیگه زندگی برام

چشمهای نجیبت وقتی ازم دورن امیدی ندارم به شبهام

برای دیدنت هر لحظه پریشونم تو بیا قدرم بدون ای همزبونم

منم مجنون اون نگاه پاک تو نگاهم کن

نگاهت قبله گاه این دله منه وجودت مرحمی برای قلبمه


سلام دوستان

خواهش می کنم دوستانی که سوال می پرسن

ایمیل شون رو بزارن که جواب سوال شون رو بدم

 

عزیزم جشن میلادت مبارک

عشق الکی ۵ ساله شد
سلام دوستان عزیز. وب لاگ عشق الکی پنج ساله شد.
و من در اینجا از همه شما عزیزان تشکر میکنم
که عشق الکی را در طول این مدت پنج سال
همراهی کردین.واز وبلاگم هم تشکر می کنم
که ۵ سال درد دل های این دل زخمی رو به دوش کشید و تو خودش ریخت و دم نزد  

                              

وقتی تو رفتی

وقتی تو رفتی شمع روشن شبهایم خاموش شد ،
پنجره رو به زیبایی و رو به آغوش
مهربانت بسته شد ، چشمه لبم خشک خشک شد ،
و آغوشم تنها بهانه تورا می گرفت!
وقتی تو رفتی آتش غم دوری و فاصله در وجودم شعله ور شد ،
آسمان چشمانم ابری و   دل گرفته شد و غروب غمگین عشق
در آسمان قلبم نشست!
وقتی تو رفتی دنیا برایم عذاب شد ،
و ثانیه ها برایم پر ارزش تر از گذشته شدند!
وقتی تو رفتی نگاهم دائم به ثانیه ها و لحظه های
زندگی بود تا هر چه زودتر بگذرد و
دوباره تو را در کنارم خودم احساس کنم!
وقتی تو رفتی همدم من پرندگان شدند و
رفیق شب و روز من تنهایی شد!
تو که رفتی شهر برایم غربت شد ،
و خانه برایم یک زندان پر از شکنجه و عذاب شد!!
تو که رفتی چشمانم همیشه در حال بهانه گرفتن بود ،
و دستهایم همیشه لرزان!
تو که رفتی هیچ حسی در وجودم نبود ،
و تنها آروزی تورا از خدای خویش داشتم!
وقتی تو رفتی هر روز به یاد تو و به فکر تو بودم
و هر شب نیز اگر خوابی به این
چشمهای خسته من می آمد خواب تو را میدیدم!
وقتی تو رفتی تنها به پایان جاده زندگی می اندیشیدم ،
و تنها نگاهم به پایان جاده که به
تو میرسم و تو را در آغوش خود میگیرم بود!
تو که رفتی من مانند ساحلی بودم که
در کنار دریای پر از عشق منتظر امواج محبت تو
بودم!وقتی تو رفتی ، نام سفر برایم یک کاووس وحشتناک شد
و دیگر از هر چه سفر بود
نفرت داشتم!تو که رفتی قلمم بر روی کاغذ خیسم
تنها از دوری و از رفتن تو مینوشت!
تو که رفتی عاشقی برایم پر درد تر و غمگین تر از گذشته شد !
وقتی تو رفتی هر زمان که پرستوها بر فراز
آسمان دلم پرواز میکردند به آنها می گفتم
سلام عاشقانه مرا به تو برسانند
و روزی تو را همراه با خود بیاورند.

به نام عشق معنای بخشش بی انتظار

زندگی دفتری از خاطره هاست.خاطراتی شیرین.خاطراتی مغشوش.

خاطراتی که زتلخی رگ جان می گسلند.

بی تو اینجا چه غریبانه در تنهایی خویش میگریم.دل من با همه آدمهایی که

به دنبال تواند قهر می گردد و من با خود. خود درگیرم.

دیر سالیست که می خواهم از اینجا بروم ولی انگار که با قلب زمین زنجیرم.

از عشق برایت حرف میزنم تا تو باور کنی که چقدر دوستت دارم.

عشق را با تو معنا می کنم تا بفهمی که معنای عشق منی.

 با یادت زندگی می کنم تا تو بدانی برای تو زنده ام.

ای تمام زندگی ام:

اگر روزی باز گردی به آغوشم. به تو خواهم گفت:

 امانم ده که اینبار معنای لطیف عشق را خوب می دانم. 

کاش میشد مثل آن شبنم یخ بسته به گلهای سپید

در تو تبخیر شوم.