سنگدل

وقتی نگاهت را برایم ننگ کردی

 پروانه شمع دلم را منگ کردی

 وقتی نگاهت را سرودم باورم شد با من مدارا می کنی

 ،نه! جنگ کردی روزی که باور های خیسم را شکستی

دیگر چرا پای دلم را لنگ کردی؟

اینجاخدایان مرا آتش کشیدند آن لحظه ای که قلب خود را سنگ کردی دیدی غزلهایم تمامی رنگ می باخت این آخرین شعر مرا کمرنگ کردی


سلام دوستان

من همین جا اول علام کنم که عشق الکی هیچ شعبه ای نداره

و تنها عشق الکی رو امیر تالاری می نویسه

در مورد آهنگ وبلاگ هم که دوستان میل میزنن و سوال می کنن

این آهنگ رو خودم خوندم لینک دانلود شم کنار صفحه هست

یا حق همیشه سبز باشید

 

پاییز

نمی دونم کدوم حس نشونی تو رو به من داد
گذار من عاشق به خونه تو افتاد 
نمی دونم کدوم یاد عطر تن کدوم باد
 عکس تو رو تو قاب خاطره هام نشون داد
نمی دونم کدوم دست کتاب غصه رو بست
نگاه من عاشق به چشمای تو دل بست
نیاز هر نگاهم  سایه و تکیه گاهم
برای با تو بودن همیشه چشم به راهم
بیا تو فصل گلریز از عشق من نپرهیز
بیا با من بهار شو بزن به قلب پاییز

از عاشقی دورم

من قدرت فریاد را از دستان باد گرفتم تا تمام سکوتم از عشق معنا شود...من در این جنگل تاریک به دنبال مردی سیاه پوش میگردم...او که همچون شبهی گذرا آمد و قبل از این که صدایش بزنم در میان درختان مه آلود و غم زده گم شد....گویی کسی قلبش را در گنجه ی زمان محبوس کرده بود.از چشمانش رنگ شادی رفته بود و دستانش پر از تمنا بود....میدانستم که میتوانم از حقیقت برایش معنایی شیرین تر بسازم اما او نبود...آری او دیگر نبود .او از میان تمام درختان گذشت و به سرزمینی سفر کرد که کلید گنجینه را بیابد و خود را برای همیشه از زندان ابدی رها سازد....و اکنون در این ثانیه هایه یخ زده فقط من و تو ماندیم.به اطرافت نگاه کن.میخواهم بخوابم و قانون این جنگل را زیره پا گذارم اما افسوس که این شهر.شهر بی خوابیست.کاش حقیقتی بهتر به سراغم می آمد و مرا از این برزخ نجات میداد.اما گذر زمان در گوشم ترانه ی تنهایی میخواند و من هنوز با نگاهی بی معنا به دنبال معنی عشق میگردم. گویی هزار سال از عاشقی دورم.....