کاش گذشته بازگشتنی بود ...

صدای گرم و دلنشین ودل انگیزش طنین افکند...قلبش در سینه بانگ بر می داشت... و دستانش بی اراده می لرزید... بغضی در حنجره اش رخنه کرده بود ...تنفس برایش سخت شده بود ...یعنی خودش بود ؟.... بازگشت ... هیچ... پشت سرش سر شار از تهی بود ... همه خیال بود ...دوید و در حین دویدن می گریست... انگار از چیزی می گریخت ... کاش بازگشتی بود ... کاش گذشته بازگشتنی بود ...

 

 

سلام دوستان 

ممنون از همتون که عشق الکی رو تنها نمیزارید  

دیگه  هیچ حس و احساسی ندارم شدم مثل آدم آهنی 

شاید دیگه ننویسم.......

حسرت من

دیروز به یاد تو و آن عشق دل انگیز,بر پیکر خود پیرهن سبز نمودم

در آینه بر صورت خود خیره شدم باز,بند از سر گیسویم آهسته گشودم

عطر آوردم و بر سر و بر سینه فشاندم,چشمانم را ناز کنان سرمه کشاندم

افشان کردم زلفم را بر سر شانه,در کنج لبم خالی آهسته نشاندم

گفتم به خود آنگاه صد افسوس که او نیست,تا مات شود اینهمه افسونگری و ناز

چون پیرهن سبز ببیند به تن من,با خنده بگوید که چه زیبا شده ای باز

او نیست که در مردمک چشم سیاهم,تا خیره شود عکس رخ خویش ببیند

این گیسوی افشان به چه کار آیدم امشب,کو پنجه ی او تا که در آن خانه گزیند

او نیست که بوید چو در آغوش من افتد,دیوانه صفت عطر دل آویز تنم را

ای آینه مردم من از حسرت و افسوس,او نیست که بر سینه فشارد بدنم را

من خیره به آیینه و او گوش به من داشت,گفتم که چه سان حل کنی این مشکل ما را

بشکست و فغان کرد که از شرح غم خویش,ای زن چه بگویم که شکستی دل ما را 

 

 

 

تفاوت من و تو

معشوق به عاشق:

یارب مرا یاری بده تا سخت آزارش کنم,هجرش دهم,زجرش دهم,خوارش کنم,زارش کنم

از بوسه های آتشین وز خنده های دلنشین,صد شعله در جانش زنم,صد فتنه در کارش کنم

در پیش چشمش ساغری گیرم زدست دلبری,از رشک آزارش دهم وز غصه بیمارش کنم 

بندی به پایش افکنم,گویم خداوندش منم,چون بنده در سودای زر کالای بازارش کنم

گوید میفزا قهر خود,گویم بخواهم مهر خود,گوید که کمتر کن جفا,گویم که بسیارش کنم

هر شامگه در خانه ای,چابکتر از پروانه ای,رقصم بر بیگانه ای,وز خویش بیزارش کنم

چون بینم آن شیدای من,فارغ شد از احوال من,منزل کنم در کوی او,باشد که دیدارش کنم

پاسخ عاشق:

یارت شوم,یارت شوم,هر چند آزارم کنی,نازت کشم,نازت کشم,گر در جهان خوارم کنی

بر من پسندی گر منم,دل را نسازم غرق غم,باشد شفا بخش دلم,کز عشق بیمارم کنی

گر رانیم از کوی خود,ور باز خوانی سوی خود,باقهر و منت خوش دلم کز عشق بیمارم کنی

من طایر پر بسته ام,در کنج غم بنشسته ام,من گر قفس بشکشته ام تا خود گرفتارم کنی

من عاشق دلداده ام,بهر بلا آمده ام,یار من دلداده شو تا با بلا یارم کنی

ما را چو کردی امتحان,ناچار گردی مهربان,رحم آخر ای آرام جان,بر این دل زارم کنی

گرحال دشنامم دهی,روز دگر جانم دهی,کامم دهی,کامم دهی,الطاف بسیارم کنی