چـــــشـــــمـــهــــایـــــت


چقدر خوب و روشن است نمای چشمای تو
نمی رسد ستاره ای به پای چشم های تو
به ماه خیره می شوم فقط گریه می کنم
دلم تنگ میشود برای چشم های تو و
هی مرور می کنم نگاه اول تو را
اگر نمی رسد به من صدای چشمهای تو
شبی خراب می شود حصارهای فاصله
و آب می شود دلم به پای چشم های تو
آن لحظه که عشق من به دل جا کردی
من سوختم و تو باز حا شا کردی
گفتم:که مگر تو عهد خود بشکستی؟
با گریه فقط مرا تماشا کردی

                     

پـــــیـــــمـــــان

با تو پیمان بسته ام امروزاز دل دلفروز
دلبرا با درد من هم، لحظه ای از دل بسوز 
هر دمی چون سیل از داغت بگیرم زار زار
در فراغت دیره و دل اشک می سازد هنوز 
با غباری بگذری هردم ز کوی خاطرم 
گوشه ی چشمی نما آخر به این تاریک روز
با دوچشمان در، پیت می گردم ای آرام جان 
دیده گانت را به سوی دیدگان من بدوز 
با خبر باش ای امید و مقصد و ایمان من
شعله های اشک خواهد در شهرت بروز
دگر از دست تو میخانه  برم همه عمر
شاید از یاد برد خاطراتم باده گساری 
 
 اگر از دور به من می نگری گوش فراده
 دل آسوده ندارم اگر آسوده قراری
(نمی دانم ولی شاید عشق تو نوری باشد بر دل من)
      

قانون عشق



بیاید ما قانون گذار باشیم و قانون شکن

عید تون مبارک

کسی نیست
بیا زندگی رو رو بدزدیم،آن وقت
میان دو دیدار قسمت کنیم
بیا باهم از حالت سنگ چیزی بفهمیم
بیا زودتر چیزها رو بیبینیم
بیبین عقربک های فواره در صفحه ی ساعت حوض
زمان را به گردی بدل می کنند
بیا آب شو مثل یک واژه در سطر خاموشی ام
بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را
مرا گرم کن در این کوچه هایی که تاریک هستند 


دوستان من بعد از عید آپدیت می کنم   و حتما بهتون سر میزنم