ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
دوستان امروز از شدت نا امیدی دو تا متن که یکیش وصیت نامه من هست و دیگری حرف دلمه نوشتم
چه بده که همه دورت باشن دوستت داشته باشن ولی بازم احساس تنهایی کنی
چه سخته آدم غمشو پنهون کنه چه غم انگیزه نتونی با کسی درد دل کنی کاش من یه سنگ صبور داشتم.
ولی نه سنگ صبورم تحمل غمای منو نداره کاش گفتار آدمیان را ضمانتی بود یا به دمبالش قول های نبود
تا شاید عمری به تباهی کشیده نمی شد و لحظه هایی به هیچ نمی رسید
کاش عقلی بود ملاک مرد و نامرد ی ، می شناخت و به یاوهای کودکانه ای
نامردان دل خوش نمی داشت
اما چه سود....
عمری به غفلت گرفتیم ساده بودیمو به سادگیمان خورسند دیگرانمان بردندو ،
دریدندو خوردند و اینک خسته دقایق مرگ با عقربه های شتابان
به شمارش نشسته ایم تا شاید مرگمان مرحمی باشد به زخمی که در دل داریم
همه ای نامردان خواسته و دانسته به چاه بی غیرتیمان کشیدند و در آروزها رو کور کردند
فریاد و دیگر هیچ...!
چرا که امید آن چنان تواناست
که پا بر سر یاس بتوان نهاد
وصیت نامه
روزی اگر به سراغ من آمد به او بگو :
« من خوب می شناختمش
نامت چو آوازی همِشه بر لب او بود .
حتی زمان مرگ
آن لحظه های پر ز درد و غم و غروب
آن بیقرار عشق
چشم انتظار دیدن رویت نشسته بود . »
روزی اگر سراغ من آمد به او بگو :
« شب در میان تاریکی در نور ماهتاب
هر روز در درخشش خورشید تابناک
هر لحظه در برابر آیینه ی زمان
آن دختر سکوت ؛
در انتظار دیدن رویت نشسته بود .»
روزی اگر سراغ من آمد به او بگو :
« جز تو دلش را به هیچ کس امانت نداد
هرگز خیانتی به دستان تو نکرد
هرگز نگاه پاک و زلال تو را ؛
با هیچ چشم سیاه مستی عوض نکرد
تا آخرین نفس ؛
در انتظار دیدن رویت نشسته بود . »
روزی اگر سراغ من آمد به او بگو :
افسوس ! دیر شد ؛ ای کاش !
کمی زودتر می آمدی . »
اما بگو :
« من خوب می دانم
حتی در آن جهان
آن خفته ی خموش ؛
در انتظار دیدن رویت نشسته است .»
روز ی اگر .......
اما ؛ نه ؛
او هیچوقت دیگر نمی آید .
کاش عمرم را به پایش هدر نمی کردم
..............
اگه با تموم این خاطره ها
تو همین دفتر عشق جام بیزاری بعد اون دیگه نه من مال من
نه تو تکیه گاه این شکستگی
بیا عاشق بمونیم کنار هم
نگو از این نرسیدن خسته ام
نگو از این نرسیدن خسته ام ما به هم نمی رسیم آخر بازی همینه
آخر عشق دوتا خط موازی همینه
ما به هم نمی رسیم
من و تو مثل دو تا خط موازی می مونیم
که توی دفتر عشق اسیر شدیم
نرسیدیم به هم آخر شب
تو همون دفتر کهنه پیر شدیم
با هم و کنار هم روز ها گذشت
دستای من نرسیده به دست تو
می دونم که ما به هم نمی رسیم
اگه با شکست من شکست تو
اگه من بشکنم،تو بی خیال
بگذری و تنهام بذاری
سالها شد که برایت بی قراری می کنم
سیل اشک و آه را از دیده جاری می کنم
تا ببینم روی ماهت را به شب های خیال
از برای دیدنت فریاد و زاری می کنم
خوب میدانم که سودی نیست اشک و آه
لیک با این شیوه بهرت جان نثاری می کنم
وقت دل تنگی تصور می کنم روی تو را
قاب عکسی در خیالم یادگاری می کنم
مرغ عشق من ز دل تو جان می داد
از بهر تو زندگی چه آسان می داد
اگر باشی مهربونم،همدم و عزیز جونم
واسه سالها که سهله تا قیامت می مونم
دلخوشم من باز به فردا که با تو باشد دلم
تنهای تنها زیر بال آسمون ها
زیر نور ماه تنها.