کاش میفهمید که من مجبورم!!!

بنشین ، مرو، چه غم که شب از نیمه رفته است؟ بگذار تا سپیده بخندد به روی ما!

بنشین، ببین که دختر خورشید- صبحگاه -

حسرت خورد ز روشنی آرزوی ما! بنشین، مرو هنوز به کامت ندیده ام

بنشین مرو هنوز کلامی نگفته ایم

بنشین، مرو، چه غم که شب از نیمه رفته است؟ بنشین که با خیال تو شبها نخفته ام.

بنشین، مرو، که در دل شب در پناه ماه

خوش تر زحرف عشق و سکوت و نگاه نیست ، بنشین و جاودانه به آزار من مکوش

یکدم کنار دوست نشستن گناه نیست.

بنشین، مرو، حکایت( وقت دگر) مگو،  شاید نماند فرصت دیدار دیگری

آخر تو نیز با منت از عشق گفتگوست!

غیر از ملال و رنج از این در چه میبری؟ بنشین، مرو، صفای تمنای من ببین!

امشب چراغ عشق در این خانه روشن است،

جان مرا به ظلمت هجران خود مسوز، بنشین، مرو، مرو، که نه هنگام رفتن است!

...

اینک تو رفته ای و من از راه های دور

می بینمت به بستر خود برده ای پناه

می بینمت- نخفته – بر آن پرنیان سرد

می بینمت نهفته نگاه از نگاه ماه

در مانده ای به ظلمت اندیشه های تلخ

خواب از تو در گریز و تو از خواب در گریز  

یاد منت نشسته برابر- پریده رنگ –

با خویشتن – به خلوت دل -  می کنی ستیز!

نظرات 8 + ارسال نظر
مریم چهارشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 02:26 ب.ظ

سلام آقا امیر شعر ات با حال بود دمت گرم منتظر شعرهای با حال تری هستیم

یه غریب آشنا پنج‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 07:05 ب.ظ http://loolo.persianblog.com

سلام دوست عزیزم . من آپ کردم خیلی خوشحال می شم بهم سر بزنی . دوستدار تو لولوی مهربون

داش صادق پنج‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 07:06 ب.ظ http://real-tex.persianblog.com

قالبت معرکست ...
نوشته هاتئو وقت نکردم بخونم ...
شاید برگشتم ...

آرش جمعه 18 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 11:55 ب.ظ http://www.arashmashreghi.blogfa.com

سلام
خوبی؟
ممنون که به عاشقانه های من اومدی
وبلاگ حرفه ای و قشنگی داری و با احساس مینویسی
فقط یه سوال بزرگ!!!!!!!
از کجا فهمیدی من متولد اسفندم؟!!!!!!!!!!!!
ممنون میشم بگی
بازم بیا پیشم
دلتنگم
شاد باشی

یه غریب آشنا شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 06:54 ب.ظ http://loolo.persianblog.com

سلام امیر جون . کجایی تو من خیلی وقته آپم . منتظر حضور گرمت هستم .

مریم یکشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 06:22 ب.ظ

دردم این است که من بی تو دگر از جهان دورم و از خویشتنم تا جنون فاصله ای نیست از اینجا که منم !

دختر تنها(ملیحه) دوشنبه 28 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 06:10 ب.ظ http://www.beppar2.blogfa.com

سلام امیر جون هم وبلاگت قشنگه هم مطالب و شعرای قشنگی داره امیدوارم خوش باشی
عیدت مبارک به من هم سر بزن
بابای

مریم داودی شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 06:22 ب.ظ

سلام خیلی با حالی وقتی کسی رو دوست داری حاضری براش جونتو فدا کنی ... حاضری دنیا رو بدی فقط یه بار نیگاش کنی ... به خاطرش داد بزنی ... به خاطرش دروغ بگی ... حاضری رو همه چی حتی رو دفتر زندگیت که حالا پاره پاره شده خط بکشی ... خیلی چیزا رو مثل غرورت میشکنی تا دلش نشکنه ... اگه گفتی به این چی می گن؟ عشق

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد