نامه ی وداع عاشق با معشوقه ی خود

درک شرایط زمانی و قبول واقعیات برای انسان چراغی است برای ادامه ی راه،
اگرچه من در پایان این راه هستـم. شرایط امـروز و گـفتـن حـقـایق مـن را بر آن
داشت که برای آخرین بار دست بـر قلـم بـرده و نـامه ی خـداحـافـظـی بـرایـتـان
بنویسم،حتمـأ شما تلخ بودن قلم را به خوبی خود خواهید بخشیـد. تکرار بیان
برخی موضوعـات گاهـی باعـث دلـزدگی فـرد از موضوعی می شود، اگـرچه که
آن موضوع اساس هستی یا همان عشق باشد.بنابراین از تکرار بیان عشقمان
و بیان سختی های آن پـرهیز می کنم. اگرچه لذتـش بـس وصـف ناپذیر بـاشد.
آرزو! ادامه ی وضعیت موجود امروز برایم دیگر امکان پذیر نیست‌،زیرا من تمام
راه هایی را که می شد به نتیجه رسید را امتحان کرده ام، ولی شما خود نیـز
می دانید که نتیجه اش چیزی جز بدتـر شدن شرایـط نبود. من از تصـویر صورت
شما در هنگام خواندن این نامه با خبر نیستم،و نمی خواهـم سرخـی صورت
شما را از بیان برخی موضوعات تصور کنم.ولی باید یادآوری کنم که اعتماد بین
طـرفین یکی از مهمترین اساس دوستی و عشق است. کسـی کـه عشـق را
امضا می کند ،مطمئنأ به آن وفادار خـواهد بود و من نیز وفـادارم، شما چطور ؟
بی انصافی است اگر همه ی مشکلات را به گردن شمـا بیندازم،و من اعتـراف
مـی کنـم کـه گـاهی اوقـات بـا از یـاد بـردن شـخصیت طـرف مـقابلم دسـت به
کارهایی زدم که جزئی از ریشه را برید.من امروز به خاطـر چیـزهایی که شما
فکـر می کنیـد اذیت بوده و شما را ناراحـت کرده معـذرت می خواهـم و طلـب
بخشش دارم،البـته شما می توانید من را نبخشید.من احساس پشیـمانـی
برای هـیچ کـدام از کـارهایم نـمی کنم ولـی مـعـتـقـدم که در بــعضی مواقـع
تنـدروی کرده ام. ای کاش دیگران نیز جرأت بیان اشتباهات خود را داشتـنـد.
من امروز تصمیم خود را گرفته ام و میخواهم برای همیشه به آن وفادار بمانم.
آری! دیگر به روی هیچ نامحرمی لبـخنـد نـخـواهـم زد، دیگـر قـلبـم بـه خـاطـر
هیـچ نامردی نخواهد تپید، دیگر چشمانم به خاطر هیچ بی عاطفـه ای اشـک
نخواهد ریخت، دیگر نگاهم را به بیکران نخواهم دوخت و منتظر نخواهـم ماند.
انتظارم پایان یافته،دیگر گمشده ای ندارم که به خاطرش دلنگـران و چــشــم
انتظار باشم.مـن امـروز ناراحتـم. ولی قـسم به یـزدان که از کسی کیـنــه ای
بـه دل ندارم.من شکایت های خود را به درگاه خدا خواهم برد. اوست شاهـد
و ناظـر. مـن بـا او مـعـامـلـه کـرده ام، دیـگـران چـه کـاره انـد ؟
دارم تلخ می نویسم،تلخ ...زیرا دلشکستگان را،راهی بجز تلخ گویی نیست
مـن این نامه را برای شمـا نـوشتـم و حرف های خود را زدم. بقیه اش بمـاند.
مرا سّری اسـت کـه بـا هـمـگان نـتـوان گـفـت ...
من به برکات همنشینی با شما امروز دریافتم که عشق دروغی بیش نیست
و مـجـنـون و فـرهـاد دیـوانگانی بودند کـه دوسـت داشـتـنـد خود را آزار دهـنـد .
در آخر بـه این نتیـجه می رسم که دیگر دست بردارم و به آینده چشم داشته
باشم.سربلندی و سرافرازی شما افتخاری است برای من و همیشه موفقیت
نازنینم را خواستارم.
و با این اوصاف سکوت را بر فریاد ترجیح می دهم.

در آن نوبت که بندد دست نیلوفر
به پای سرو کوهی دام
گرم یاد آوری یا نه ؟!
من از یادت نمی کاهم.

نظرات 9 + ارسال نظر
رضا جمعه 27 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 04:05 ب.ظ http://reezza.blogsky.com

سلام وبلاگ بسیار قشنگی داری مفق باشی ما را هم لینک میدی خیلی ممنون خدانگهدار

رویا شنبه 28 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 08:16 ق.ظ http://eastgirl.persianblog.com

سلام
من میگم باید بود ونشون داد که میشه همیشه عاشق بود

سنا شنبه 28 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 12:44 ب.ظ

منهم با رویا موافقم.جا زدی

صبا شنبه 28 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 02:40 ب.ظ http://sookot.blogsky.com

میشه به همه ثابت کرد که میشه همیشه عاشق موند

تینا سه‌شنبه 31 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 09:27 ق.ظ http://www.googooshqueen.blogspot.com

سلام
تو هم زیبا نوشتی
باشه حتما ....................
تینا

علی یکشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 01:31 ب.ظ http://atena-ma2.blogfa.com

سلام
وب زیبایی داری
اگه دوست داشتی به کلبه حقیر و عارفانه من هم سر بزن
خوش حال میشم.
و اگر دیدی به زیبایی پیوند های دیگرت هست
آنرا به پیوند هایت اضافه کن
منتظر نظر هایت هستم
بودیم و کس قدر ندانست که بودیم باشد که نباشیم و بدانند بودیم.

.......... سه‌شنبه 30 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 07:59 ق.ظ

ئأآ «

میثم یکشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:49 ق.ظ

سلام داداش الان سال ۸۷ که من نامه ات رو خوندم شاید باور نکنی کلی گریه کردم چون درست درد منو توی نامه ات نوشته بودی کلی دعات می کنم اگه کمکم کنی چون واقعا نمی دونم چکار کنم

مسعود پنج‌شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:31 ق.ظ

سلام داداش 10 سال اززمانی که نامه رونوشتی میگذره.احتمالاالان چندتابچه داری سرکارمیری خلاصه امیدوارم اززندگیت راضی باشی.نامت بعداز10سال هنوزبه دل میشینه...

سلام زن نگرفتم که بخوام بچه داشته باشم اما روز مرگی مو دارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد