دلم خیلی گرفته نمی دونم این دلگرفتگی من از دل تنگیه یا از دل مردگی ...کاش یکی از این آدم هایی که در کنارم هستن با من بودن ... دلم می شکنه وقتی می بینم بعضیها چه ساده دم از رفاقت و معرفت و با هم بودن ( با در کنار هم بودن اشتباه نشه ) می زنن و بعدش چه را حت تر از و عده هایی که دادن زیرش می زنن ... یاد اون قدیمیا به خیر که حرف و عملشون یکی بود ...
باز امشب می خواهم در اوج آسمان باشم اما نمی توانم ... باز امشب دلم برای یاران رفته و باز نگشته تنگ گشته است ... برای یارانی که ساده از من گذر کردند و رفتند ... برای یارانی که خود خواسته رفتند نه ناخواسته ... دلم عجیب گرفته است ...