و باز دلم تنگه!

این روزها،روزهایی که فقط به جدایی فکر می کنم.به اشکهایی که سرازیر می شه و هیچ چاره ای براشون نیست. فکر می کنم چراآدم عاشق می شه وچرا بعدش باید جدایی رو تجربه کنه؟جدایی!فکر می کنم بزرگترین غم عالمه. بزرگترین دردی که آدم می تونه بهش دچار بشه و بدتر از اون، اینه که نتونی براش کاری بکنی.باید فقط خاطره هاتو با خودت ببری.فقط حسرت با هم بودن رو.فقط انتظار رو و فقط غم رو.باید اون نگاهها و اون سکوتهایی که هزاران حرف رو برات داشتن جا بزاری و بری. باید اون دستهایی که همیشه بهت آرامش می دن رو جا بزاری. باید بری چون سرنوشت برات خواسته. باید بری تا دلت تنگ شه .تا دلت بگیره برای روزهایی که
بیخودی هدر دادی. باید بری تا خودتو برای اونروزایی که خودخواه بودی هرگز نبخشی. برای
روزهایی که فقط خودتو دیدی و اونو ندیدی. باید بری تا شاید آدم بشی!
نظرات 4 + ارسال نظر
نرگس شنبه 14 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 04:40 ب.ظ http://lady.blogsky.com

موفق باشی بهروز جان:)

hassan شنبه 14 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 05:03 ب.ظ http://www.hassan.blogsky.com/

salam
ziba bood

حسین یکشنبه 15 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 03:12 ب.ظ http://sokot.blogsky.com

سلام بهروز
من نمی تونم مثل حسن برات بگم که جالب بود چون جالب نیست٬ تلخه ٬ فراموش کردن زمانهای که با هم فکر میکردید ٬ زمانهای که با هم میخندیدید ٬ و در آخر زمانهای که به امید دیدار دوباره از هم جدا میشدید . نه زیبا نیست سخته
من هم مشکل تو برام پیش آومده و قشنگ حرفاتو میفهمم .
من رو ببخش اگه زیاد حرف زدم

سنا پنج‌شنبه 19 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 01:32 ب.ظ

انقدرتسلیم سرنوشت نباش چقدرنوستالژیک بودن من نمی دونم مشکل تو چیه ایا راه برگشت داری یانه ولی اگه می تونی این غرورلعنتی رابشکن تاحداقل به خودت ثابت کنی تمام راهها رارفتی ونشد اگه هم دیگه نشد که خدا نکنه برای این لحظه زندگی کن که مرگ خیلی نزدیکه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد