تاس هر کی بد نشست، بد نشست...

تنهام،هیچکی باهام نیست، ســــــردمه ، می ترسم، می لرزم...
هیچکی به حرفام گوش نمی ده، حرفام به دل هیچکی نمی شینه، شدم رسوای عالم ، بغض تو گلوم گیر کرده، چشام اشک نداره...
طرد شدم، همه گذاشتن رفتن تو این بیابون ولم کردن تنها و بی کس، در به در، بی یار و همسفر...

از شبای این بیابون می ترسم، به خـــــــــدا اینجا شباش خیلی ترسناکه، هیچکی اینجا نیست، همه جا تاریکه، همه جا سکوته، می رم یه گوشه زیریه تخته سنگ کز میکنم، زانوهامو بغل می کنم چشامو می بندم دندونام به هم قفل می شه از صدای خودمم می ترسم، زخمیم، داره ازم خــــون می ره ...

هیچکی نیست زخمامو مرحم بذاره؟؟؟

آخ خــــــــــــــدا جـــون...
آخر این سفر کجاست؟ کی همسفرم می شه؟...
عشق عشق می آفریند
.........عشق زندگی می بخشد
..............زندگی رنج به همراه دارد
.....................رنج دلشوره می آفریند
...........................دلشوره جرات می بخشد
................................جرات اعتماد به همراه دارد
................................اعتماد امید می آفریند
..........................................امید زندگی می بخشد

...........زندگی عشق می آفریند

...........عشق عشق می آفریند
نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] چهارشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 01:13 ب.ظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد