عشق من تموم آرزوی من
چی می شه یه بار نگاه کنی تو چشمام
آخه چشمام می تونن بهت بگن
که من از تو جز تو هیچی نمی خوام
هر کسی تو چشم من خیره بشه
غم تنهایی مو باور می کنه
آزرومه که یه روز چشمای من
تو رو با من آشناتر کنه
اگر تو یه روز مال من بشی
می رسم به قله آرزوها
به خدا اگه تو مال من بشی
دیگه من از خدا هیچی نمی خوام
بیا تا برات بگم آسمون سیاه شد
دیگه هر پنجره ای به دیواری وا شده
بیا تا برات بگم گل تو گلدون خشکید
دست سردم تا حالا دست گرمی ندیده
یا تا مثل قدیم واسه هم قصه بگیم
گم بشیم تو رویا ها قصه از غصه بگیم
بیا تا برات بگم قصه بره و گرگ
که چه جوری آشنا شدن توی این دشت بزرگ
آخه شب بود می دونی بره گرگو نمی دید
بره از گرگ سیاه حرفهای خوبی شنید
بره تنها رو گرگ به یه شهر تازه برد
بره تا رفت تو خیال گرگ پرید و اونو خورد
بره باور نمی کرد گفت:شاید خواب می بینه
اما دید جای دلش خالی مونده تو سینه
بیا تا برات بگم تو همون گرگ بدی
که با نیرنگ و فریب به سراغم اومدی
شبا که من به یادتم به یاد حرف های توام
شبا که من یادتم بدون که بی تاب توام
تو خلوت تنهایی ام به یاد حرفهای توام
چشمهای شهر تو خوابه و منم که بی خواب توام
هرجا هستم،هرجا هستی،اگه با کسی نشستی
لحظه ای هم یاد من کن،اونکه قلبشو شکستی
دل من نداره باور بی تو شده آخر
تو با دستای لطیفت گل عشق و کردی پرپر
تو رو خواستن اشتباه بود
تو رو دیدن یک گناه بود
دلم از گناه نترسید
که وجودت جون پنام بود
منو عشق و عاشقی هام به کنار
منو قلب مثل دریام به کنار
همه عمر و جونم یه طرف
منو امید به فردام به کنار
نمی دونم کدوم حس نشونی تو رو به من داد
گذار من عاشق به خونه تو افتاد
نمی دونم کدوم یاد عطر تن کدو باد
عکس تو رو تو قاب خاطره هام نشون داد
نمی دونم کدوم دست کتاب غصه رو بست
نگاه من عاشق به چشمای تو دل بست
نیاز هر نگاهم سایه و تکیه گاهم
برای با تو بودن همیشه چشم به راهم
بیا تو فصل گلریز از عشق من نپرهیذ
بیا با من بهار شو بزن به قلب پاییز
تو را با دیگری دیدم که گرم گفتگو بودی
با او آهسته می رفتی سرا پامحو او بودی
صدایت کردم بر من چو بیگانه نگاه کردی
شکستی عهد دیرینه را ...
گناه کردی
چه شبها که من تنها به یاد تو سحر کردم
چه عمری را که بیهوده به پای تو هدر کردم
تو عمرم را تباه کردی
گناه کردی...گناه کردی
در شهرستانی به نام عشق رشته کوهی است بنام محبت
در این کوه رودی است بنام صفا
و این رود به آبراهی می رود به نام وفا
سر انجام این آبراه به آبگیری می ریزد به نام
وداع
برای تمام لحظاتی که کنارم بودی
برای تمام واقعیت هایی که نشانم دادی
برای تمام لذت هایی که در زندگیم به وجود آوردی
برای تمام رویاهایی که به واقعیت تبدیل کردی
برای تما عشقی که در تو پیدا کردم
تنها کسی که هیچ گاه نگذاشت من زمین بوخورم تو بودی
تو تنها کسی بودی که مرا از بین تمام مشکلات دیدی
وقتی من ضعیف بودم تو به جای من بودی
وقتی نمی توانستم حرف بزنم تو صدای من بودی
وقتی نمی توانستم ببینم چشمانم بودی
تو بهترین چیزها را درمن دیدی
چون اعتقاد داشتی من همه چیز هستم
چون تو عـــــــاشـــــــق من بودی
تو به من بال دادی من پـــــــرواز کردم
تو دستان مرا گرفتی و من به آســــــمــــــان رسـیـدم
من ایمانم را گم کرده بودم تو به من بر گرداندی
تو گفتی هیچ ستاره ای دور از دسترس نیست
کنار من ایستادی و من توانستم بلند شوم
من همه ی عـــــشــــق تو را داشتم
وقتی تند بادها مرا می بردند تو همیشه آنجا بودی
عشق تو مانند نوری در زندگی تاریک من می درخشید
دنیای من بخاطر تو بهترین جـــــا است