شقایق

کاش میشد با شقایق سایبان میساختیم  

باز با هم با محبت آشیان میساختیم  

کاش در دریای هستی قصه طوفانی نبود  

تا که با هم قایق بی بادبان میساختیم

شقایق

کاش میشد با شقایق سایبان میساختیم
باز با هم با محبت آشیان میساختیم
کاش در دریای هستی قصه طوفانی نبود
تا که با هم قایقی بی بادبان میساختیم

وقتی هیچ کس نمیتونه گریه هامو بنویسه


چی بخونم وقتی چشمام از هجوم گریه خیسه

 

وقتی هیچ کس نمیتونه گریه هامو بنویسه

 

چی بخونم وقتی قلبت من و از توو قصه رونده

 

وقتی که به جز یه سایه کسی پیش من نمونده

 

چی بخونم وقتی فریاد با سکوت فرقی نداره

 

وقتی هیچ کس نمیتونه تو رو پیش من بیاره

 

شب هم نفسی شب بلند تنهایی تو که هم نفسی بگو کجای دنیایی

 

چی بگم وقتی ترانه بی تو جلوه ای نداره

 

وقتی آواز من و خاموش توی کوچه جا میزاره

 

وقتی که برای بغضم جز شکستن چاره ای نیست

  

فقط خدا...

دخترک خیلی دلش گرفته بود یه بغض سنگین توی گلوش داشت خفش میکرد چشماش پر از اشک بود ولی پلک نمیزد که نکنه اشکاش بیفتن و زیر قولش زده باشه آخه قول داده بود به خاطر رفتنش گریه نکنه... 

پسرک بهش گفته بود به خاطر تو دارم میرم به خاطر تو باید برم تا تو همین جوری که هستی بمونی... باید برم ...پسرک خودشم نمی دونست وقتی داشت این حرفا رو میزد یه اشک سرد آروم آروم از روی گونش پایین می اومد. 

دخترک نمی دونست چرا ولی نمی خواست پسرک بره از ته دل دعا میکرد که به خاطر اون بمونه...  

نمی دونست چیکار کنه...چه جوری جلوی رفتنشو بگیره... 

تنها کسش توی اون روزای سخت فقط خدا بود.................فقط خدا. 

دخترک هنوزم تنهاست وتنها کسش فقط خداست......  

 

  

سخت است که می نوش کسی دیگر بود  

شمع شب خاموش کسی دیگر بود  

با یادکسی که دوستش میداری   

یک عمر درآغوش کسی دیگر بود     

عکس تو . . .

یک بوسه زلبهای تو در خواب گرفتم  

گویی که گل از شاخه مهتاب گرفتم  

در برکه اشکم همه دم نقش تو دیدم  

این هدیه خوبیست که از آب گرفتم  

هرگز نتوانی که زمن دور بمانی 

چون در دل خود عکس تو را قاب گرفتم 

فرشته ها وجود دارن . . . . .  قدرشونو بدونید

قصه سنگ وشیشه

اگرچه سخت کشنده ست تو برو دیگر             

رسیده عشق من و تو به لحظه اخر

گناه از من بود یا تو فرقی نیست                    

اگر که خوب یا بد برو زمن بگذر

من وتو درک نکردیم یکدیگر را هیچ                

وباز رابطه ها تیره تر می شدوبدتر

شبیه قصه سنگ است وشیشه عشق ما             

شکست سنگ غرورت دل مرا اخر

ندیده ام من از این عشق رنگ ارامش              

شبیه قایق بی تکیه گاه وبی لنگر

چه فایده که بگویم دوستت دارم                      

چرا که حرف مرا نمی کنی باور

وروز تلخ جدایی هنوز یادم

اعتراف

به چشمهایت  

که می لرزاند جهانی را... 

نه برای دل خود 

دوستت داشتم 

نه به خاطر چشمهایت 

که فریاد میزدند 

دوستت دارم را 

نیمه من بودی  

که پیدایت کردم و  

باز ... 

گمم کردی. 

 

    صبر کن عشق زمین گیر شود بعد برو  

                    یا دل از دیدن تو سیر شود بعد برو                        

تو اگر کوچ کنی بغض خدا می شکند 

صبر کن گریه به زنجیر شود بعد برو

 

 

سردو بی روح

من این پایین نشستم،سرد و بی روح..

تو داری..می رسی به قله ی کوه..

داری هر لحظه از من دور می شی..

ازم دل می کنی..مجبور می شی ..

تا مه راهو نپوشونده نگام کن...

اگه رو قله سردت شد صدام کن...؛

یه رنگه مرده از رنگین کمونم..

من این پایین نمی تونم بمونم..؛

یه رنگه مرده از رنگین کمونم..

من این پایین نمی تونم بمونم..؛

منم اون که تورو داده به مهتاب..

کسی که روتو می پوشونه تو خواب..

کسی که واسه آغوش تو کم نیست..

می خوام یادم بره دست خودم نیست..

لعنت به این تنهایی

توی نگاهت عشقو دیدم ،‌ تپش قلبو شنیدم
توی جاده های احساس من به عشق تو رسیدم

توی کتابا عشقو خوندم عکس خورشیدو سوزوندم
جای خورشید توی کتابا نقش چشماتو نشوندم
توروخدا برگرد من خیلی دلم واست تنگ شده ... من خیلی ...
نمی دونم دیگه چه جوری بگم که خیلی بهت احتیاج دارم ... به حرفات ،‌ به
دلداریات ،‌ به مهربونیا و محبتات ... تورو خدا برگرد ...
از روزی که تو رفتی پریده رنگ شادی
اما خورشید می تابه مثل یه روز آبی
چطور هنوز پرنده داره هوای پرواز
چطور هنوز قناری سر میده بانگ آواز
مگه خبر ندارن تو نیستی در کنارم
چرا بهت نگفتن بی تو چه حالی دارم
لعنت به این تنهایی دلم برات تنگ شده ...
لعنت به این تنهایی دلم برات تنگ شده ...
لعنت به این تنهایی دلم برات تنگ شده ...
لعنت به این تنهایی دلم برات تنگ شده ...  


 

سلام ارش جان 

ایمیلی که برام گذاشتی اشتباه هست  

برام ایمیل بزن  Amir_Talari@yahoo.com 

با هم در موردش صحبت می کنیم