عشق من جز غم دلواپسی نیست
آخه قلبم مثل قلب کسی نیست
تو به تصویری چه کودکانه دل باخته ای
منو اون جوری که در باورت ساخته ای
تو به نقشی ،که چه دوره از من
عکس ماه،توی آب روشن
توی،رویایی مثل بیداری
تو میخوایی،که ماه روازبرکه بیایی برداری
عشق من جز غم دلواپسی نیست
آخه قلبم مثل قلب کسی نیست
من پرازاحساسم توپرازاحساسی
وای اگه قلب منو نشناسی
بیا با عشق واحساس منو دوباره بشناس
بیا با عشق واحساس منو دوباره بشناس
من نه عمری پشت شیشه چون عروسک بودم
نکه خفته بین پنبه هاوپولک بودم
من اگرسردار عشقم یا که پاک باخته ام
سرنوشتم را با دستای خودم ساختم
قصه ها گذشته برمن تا بدونم کیستم
سرگذشتم هر چه بوده من پشیمون نیستم
یه زمان عاشق وگاهی توی آغوش هوس
هرچه بوده انتخاب من بوده و بس
عشق من جز غم دلواپسی نیست
آخه قلبم مثل قلب کسی نیست
من پرازاحساسم توپرازاحساسی
وای اگه قلب منو نشناسی
بیا با عشق واحساس منو دوباره بشناس
بیا با عشق واحساس منو دوباره بشناس
گاهی سرشاراز حقیقت گاهی مغلوب گناه
هر چه هستم تو فقط مرابرای من بخواه
من اگه مریم پاکم یاکه یک گیاه هرز
عشق من بیا به باورهای من عشق بورز
من پرازاحساسم تو پرازاحساسی
مگه میشه قلبم رو نشناسی مگه میشه.....
وقتی دلم میگره دوست دارم در کنارم باشی من و تو بریم کنار چشمه و مثل قدیم ها بگیم وبخندیم ولی افسوس که هیچ وقت اون روزها بر نمی گرده .
من وقتی در کنار تو بودم خودم رو خوش بخت ترین مرد روی زمین اهساس می کردم.
اکنون تو رفتی و من در کنار چشمه فقط با خاطرات تو هستم.
وقتی نیستی انگار که هستمو گو که نیستم
روزی که رفتی من با تمام وجودم گریستم
هرف را باید زد!
درد را باید گفت!
سخن از مهر من وجور تو نیست
سخن از
متلاشی شدن دوستی است
و عبث بودن پندار سرور آورمهر
آشنایی با شور!
و جدایی با درد!
و نشستن در بهت و فراموشی
یا غرق غرور؟!
خیلی وقته دیگه بارون نزده
رنگ عشق به این خیابون نزده
ابر چشمام پره اشکه ای خدا
وقتشه دوباره بارون بزنه .
وقتی اومدی
کسی تو رو ندید
ولی من دیدم
کسی تو رو هس نکرد
ولی من با تمام وجوذ هضورت رو هس کردم
همیشه دلم می خواد
برات شعری بنویسم؟ آرزوووووووو
عاشق باشم و دل تنگ
نگذاشته است...نمی گذارد
دلم میخواد....میخواست.... مجنون باشم
نمی گذارد....نگذاشته است
همین خورده ریزی که اسمش
زندگی است
باری دست می سازیم امید داریم
که روزی برای تو
وزیستن عاشقانت شعری بنویسم
شاید آن روز تو برگردی