کی می تونه بعد تو....

کی می تونه بعد تو محرم راز من بشه 

کی می تونه بعد تو همه نیاز من بشه 

کی جاتو می گیره و درددلامو گوش می ده 

کی دیونه کردن و مثل چشات خوب بلده 

بعضی وقتا می یامو یواشکی می بینمت 

وقتی غنچه بودی خودم باید می چیدمت 

کی به جای من شبا برات لالایی می خونه  

شنیدم اون غریبه قدر تورو نمی دونه  

غریبه!تو رو خدا عشقمو اذیت نکنی  

قول مردونه بده بهش خیانت نکنی 

قول بده چشمای اون هیچ موقع اشک و نبینه 

قول بده که هیچ شبی چشم انتظارت نشینه

منو ببخش

منو ببخش اگه تورو سپردمت به دیگری 

اگه که بد کردی و من بخشیدمت به سادگی 

منو ببخش اگه هنوز دلتنگم از ندیدنت 

اگه که خالی از غرور می خوام که باز ببینمت 

وقتی تو قاب پنجره اونو کنارت می بینم 

می بینم دوست داره ببین چه اروم می میرم  

وقتی بهت فکر میکنم یهو می شی همه کسم  

پنجره بازه ولی من انگار توی قفسم 

ببخش اگه شکستم و دلگیر شدی از این صدا 

اگه نشد بهت بگم حرفامو تو یه نگاه  

ببخش منو صبوریمو گریه های پنهونیمو 

ببخش منو صبوریمو این همه مهربونیمو

به تو نرسیدم اما خیلی چیزا رو یاد گرفتم.... 

یاد گرفتم به خاطر کسی که دوستش دارم باید دوروغ نگم 

یاد گرفتم هیچکس ارزش شکوندن غرورم رو نداره 

یاد گرفتم توی زندگیم برای اون که بفهمم چقدر دوستم داره هر روز به یه بهانه دلشو بشکنم 

یاد گرفتم گریه هیچکس و باور نکنم 

یاد گرفتم بهش هیچ وقت فرصت جبران ندم.

به نام کلام دروغین عشق

چند وقتی بود که میخواستم برای تو
درد این فلبی را که شکستی و رفتی بنویسم
اما تا میخواستم بنویسم قطره های اشکم بر روی کاغذ میریخت
و نمی توانستم آنچه را که میخواهم بر روی صفحه کاغذ
خیس بنویسم.حالا دیگر یک قطره اشک نیز در چشمانم نمانده و
همان قلب شکسته ام تنها یادگار از عشقت به جا مانده
قلبی که یک عالمه درد دارد ، دردی که مدتهاست دامنگیرش شده است.
از آن لحظه ای که رفتی در غم عشقت سوختم و با لحظه های تنهایی ساختم.
نمی توانستم از او که مدتها همدل و همزبانم بود جدا شوم ،
اما تو رفتی و تنها یک قلب شکسته سهم من از این بازی عشق بود
یک بازی تلخ که ای کاش آغاز نمیکردم تا اینگونه در غم پایانش بنشینم
تو که میخواستی روزی رهایم کنی و چشمان بی گناهم را خیس کنی
چرا با من آغاز کردی!
مگر این قلب بی طاقت و معصوم چه گناهی کرده بود
گناهش این بود که عاشق شد و تو را بیشتر از هر کسی
از ته دل دوست داشت
اینک که برای تو از بی وفایی هایت مینویسم
انگار آسمان چشمانم دوباره ابری شده
و در قحطی اشک دوباره میخواهد ببارد.اما من مینویسم
مینویسم که یک قلب را شکستی ، و زندگی ام را تباه کردی.
کاش می دانستی چقدر دوستت داشتم ،
کاش می دانستی شب و روز به یادت بودم و از غم دوری ات با
چشمان خیس به خواب عاشقی می رفتم.
نمی دانی چه آرزوها و رویاهایی را با تو در دل داشتم
می خواستم عاشقترین باشم ،
برای تو بهترین باشم ، یکرنگ بمانم و یکدل نیز از عشقت بمیرم.
آن زمان که با تو بودم کسی نام مرا صدا نمیکردم ،
همه به من میگفتند ((دیوانه)).آری من دیوانه بودم ، یک دیوانه ساده دل.
دیوانه ای که اینک تنهای تنهاست و از غم جدایی ات روانی شده است.
این را بدان نه تو را نفرین کردم ، و نه آرزوی خوشبختی برایت کردم.
این روزها خیلی احساس تنهایی میکنم ،
راستش را بخواهی هنوز دوستت دارم اما
دیگر دلم نمیتوانم حتی یک لحظه نیز با تو باشم.
خیلی دلم میخواهد فراموشت کنم اما نمی دانم چرا نمی توانم
دلم برای لحظه های با تو بودن تنگ شده
و یاد آن لحظه ها قلب شکسته ام را میسوزاند.
و این بود سرنوشت من و تو! چه بگویم که هر چه بگویم دلم بیشتر می سوزد .
نیستی که ببینی اینجا زندگی ام بدون تو بی عطر و بوست ، بی رنگ و روست.
هر چه نوشتم درد این قلب دیوانه من بود
نمیخواستم بنویسم از تو ، اما قلبم نمیگذاشت.
بهانه میگرفت ، گریه می کرد ، میگفت بنویس تا بداند چه دردی دارم.
انگار دوباره کاغذم از قطره های اشکم خیس شده ،
دیگر قلمم برای روی کاغذ خیس نمی نویسد.
خواستم بنویسم که خیلی بی وفایی

تنهایی پر از خاطره

سلام دوستان و همران عزیز 

در این  پست قبل از هر چیزی میخوام علام نن که من به یک نفر که بتونه کمک کنه برای اپ دیت کردن وبلاگ عشق الکی نیاز دارم لطفا اگر کسی از دوستان تمایل داشت در نظرات همین پست ایدی و یا ایمیل خود شو اعلام کنه 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید چرا نگاه هایت انقدر غمگین است ؟ چرا لبخندهایت انقدر بی رنگ است ؟ اما افسوس … هیچ کس نبود همیشه من بودم و من و تنهایی پر از خاطره . اری با تو هستم .. با تویی که از کنارم گذشتی… و حتی یک بار هم نپرسیدی چرا چشم هایت همیشه بارانی است!!!

پ.ن.:   نیست،نیست!!!

عزیز مهربونم

همه ی وجودم پر شده از فریاد بی صدایی

به کی بگم این درد بی همزبونی

من چه غریبم توی این شبهای بی قراری

تو خلوت خودم با سکوت و سیاهی همنشینم هر شبی

چه لذتی داشت اون لحظه های کنار هم بودن

چی شد که خط جدایی زدن به بخت تو و من

عزیز مهربونم نمی دونی که بی تو چه سردم من

شب و روز غصه و غم شدن همدم من

ازم نپرس چرا اینجوریه حالم

من هنوزم تو زندون تو در بندم

دلم گرفته با خودم آواز دلتنگی می خونم

ای مهربونم بیا تا واست از عاشقی بخونم

من با اینکه از تو دورم ،ولی خیالم با تو هر دم

ای کاش سرنوشت تو و من اینجوری نبود

روزگار هم با ما کمی مهربونتر بود

من هر دم لبریزم از عشقت

آرزوم دیدن روی ماهت

سهم عاشقا از عشق جداییه

اینم رسم عاشقی و شیداییه 

خالی ام از حرف

خالی ام از حرف

 

پُرم از دلتنگی

 

تشویش هجرت باران

 

خسته ام از اندیشه ..دلگیرم از سوالات بی انتها

 

آلوده ام به روزمرگی

 

دورم از عشق

 

بی میلم به گفتن یا نگفتن

 

حنجره را  رغبتی به فریاد نیست

 

تلخم  ..نا پاکم ..مبهوتم ..دل چرکینم ..خشمناکم

 

از خود فرسنگها فاصله دارم  ..فاصله ای که کم نمی شود

 

در عذابم ..در تب و تابم ..در التهابم

 

خسته ام  ...خسته ام از تکرار ..از تکرار لبخند بی ریشه ! میان

 

این درد تا درد بعدی ..

 

فرسوده ام ..رنجورم ..خسته ام ..خسته ام ..

 

کجاست بارانی از عطوفتِ بی منت تا نمناکم کند ...

 

کجاست دستی تا بگیرد دستم از روی  مِهر...

 

کجاست آن در که به نور باز شود ..

 

کجاست باران

 

کجاست

حرفش را نزن

رفتنت آغاز ویرانیست حرفش را نزن ، ابتدای یک پریشانی است حرفش را نزن ، دوست داری بشکنی قلب پریشان مرا ، دل شکستن کار آسانی است حرفش را نزن

سیب هاست.کام

 سلام دوستان وب سایت دیگه از عشق الکی که خدمات هاست و دامین و طراحی سایت انجام میده.  

 خدمات حرفهای میزبانی وب ثبت هاست و دامین را با ما تجربه کنید

 

 سیب هاست

 

دوستت دارم

من از مرگ خاطره ها و فاصله های حقیری که بانیان فراقند نمی ترسم 

من از سکوت تلخی که پایان قصه هاست بیم ندارم 

اگر که خاطره ها یک روز بمیرند  

اگر که فاصله ها تو را از من بگیرند 

تو باز برای من سر آغاز سرودنی 

حتی در آن سکوتی که آخر قصه ماست 

تو باز مخاطب ُدوستت دارمُ های منی 

تو تا به ابد مخاطب ُدوستت دارمُ های قلب منی 

دوستت دارم