سردو بی روح

من این پایین نشستم،سرد و بی روح..

تو داری..می رسی به قله ی کوه..

داری هر لحظه از من دور می شی..

ازم دل می کنی..مجبور می شی ..

تا مه راهو نپوشونده نگام کن...

اگه رو قله سردت شد صدام کن...؛

یه رنگه مرده از رنگین کمونم..

من این پایین نمی تونم بمونم..؛

یه رنگه مرده از رنگین کمونم..

من این پایین نمی تونم بمونم..؛

منم اون که تورو داده به مهتاب..

کسی که روتو می پوشونه تو خواب..

کسی که واسه آغوش تو کم نیست..

می خوام یادم بره دست خودم نیست..

لعنت به این تنهایی

توی نگاهت عشقو دیدم ،‌ تپش قلبو شنیدم
توی جاده های احساس من به عشق تو رسیدم

توی کتابا عشقو خوندم عکس خورشیدو سوزوندم
جای خورشید توی کتابا نقش چشماتو نشوندم
توروخدا برگرد من خیلی دلم واست تنگ شده ... من خیلی ...
نمی دونم دیگه چه جوری بگم که خیلی بهت احتیاج دارم ... به حرفات ،‌ به
دلداریات ،‌ به مهربونیا و محبتات ... تورو خدا برگرد ...
از روزی که تو رفتی پریده رنگ شادی
اما خورشید می تابه مثل یه روز آبی
چطور هنوز پرنده داره هوای پرواز
چطور هنوز قناری سر میده بانگ آواز
مگه خبر ندارن تو نیستی در کنارم
چرا بهت نگفتن بی تو چه حالی دارم
لعنت به این تنهایی دلم برات تنگ شده ...
لعنت به این تنهایی دلم برات تنگ شده ...
لعنت به این تنهایی دلم برات تنگ شده ...
لعنت به این تنهایی دلم برات تنگ شده ...  


 

سلام ارش جان 

ایمیلی که برام گذاشتی اشتباه هست  

برام ایمیل بزن  Amir_Talari@yahoo.com 

با هم در موردش صحبت می کنیم

خدایا...

خدایا آتش عسیانم امشب . سرود روشن بارانم امشب 

به دریای غزل بی هیچ و خاموش . پر از موجم دل طوفانم امشب 

خدایا دفتر ناخوانده ام من . به راه یک سفر جا مانده ام من 

زدشت لاله های پرپر عشق . زمستان تا بهاران خوانده ام من 

به عشق عاشقان خسته سوگند . به قلب شیشه ی بشکسته سوگند 

به اشک سوگواران جدایی . به بغض در گلو بشکسته سوگند 

خدایا طاقت تنهاییم ده . دلی بی کینه و دریایی ام ده 

دلی زخمی . پر از داغ عزیزان . به رنگ لاله صحرایی ام ده 

خدایا عمر گل عمر حباب است . اسیر باد یا نقشی بر آب است 

در این فرصت مرا با خویش مگذار . مرا دریاب کین دریا خراب است

دوست داشتن دل میخواهد نه دلیل!

ممنوع نیستی که نچینمت  

اینجا هم که بهشت نیست 

... تا گناه را تکرار کنم ... 

رنگ صلح چشمانت دهان تنهاییم را آب می اندازد 

به شاخه ات نرسیده میلغزم 

همیشه لغزیدن بهانه ی خوبیست ... 

برای فشردن دستی که دوستش داری !  

و... 

وسوسه ی چیدن ! 

رها نکردن! 

... 

رهایت نمیکند... 

...

رهایش نکن... 

بچین!

یکی بو دوتا نبود

یکی بود و یکی نبود                                     تو این جهان پر دروغ

بجز تو و بجز خدا                                           تو زندگیم هیچکی نبود

بدون تو منی نبود                                           که واسه تو فدا بشه

نبود کسی که مثل تو                                        لیلی قصه ها بشه

بدون تو نه قصه بود                                         نه من نه زندگی نه عشق

بدون تو نبود کسی                                          عاشق و پاکیزه سرشت

اما بدون من نفس                                            بازم می موند تو سینه ها

نه دیگه گم می شد کسی                                     تو پیچ و تاب جاده ها

در حسرت دیدار

دلتنگی ها و بی قراری ها چه زود شکل می گیرند و دیدارها و لبخندها چه دیر...

ترا دیدم ، نگاهت آرام بود و دوست داشتنی و تنها سهم ناچیز من از بودنت . توی ذهنم از مهربانی ات عکس گرفتم ، قاب کردم و به دیوار قلبم آویختم . وحالا...

روزهایم می گذرد با دلتنگی و لحظه هایم پر می شود از انتظار . انتظار فرصتی دوباره که من و تو باز بهم بر بخوریم.

تنها برای تو که آرامش وجودم هستی می نویسم که به یادت هستم .

به یاد تمام لحظات با تو بودن ، و در حسرت تمام لحظات بی تو بودن ،برایت دعایی خواندم .

الهی رنگ دو چیز را هرگز نبینی :دلتنگی و حسرت دیدار را .

کاش گذشته بازگشتنی بود ...

صدای گرم و دلنشین ودل انگیزش طنین افکند...قلبش در سینه بانگ بر می داشت... و دستانش بی اراده می لرزید... بغضی در حنجره اش رخنه کرده بود ...تنفس برایش سخت شده بود ...یعنی خودش بود ؟.... بازگشت ... هیچ... پشت سرش سر شار از تهی بود ... همه خیال بود ...دوید و در حین دویدن می گریست... انگار از چیزی می گریخت ... کاش بازگشتی بود ... کاش گذشته بازگشتنی بود ...

 

 

سلام دوستان 

ممنون از همتون که عشق الکی رو تنها نمیزارید  

دیگه  هیچ حس و احساسی ندارم شدم مثل آدم آهنی 

شاید دیگه ننویسم.......

حسرت من

دیروز به یاد تو و آن عشق دل انگیز,بر پیکر خود پیرهن سبز نمودم

در آینه بر صورت خود خیره شدم باز,بند از سر گیسویم آهسته گشودم

عطر آوردم و بر سر و بر سینه فشاندم,چشمانم را ناز کنان سرمه کشاندم

افشان کردم زلفم را بر سر شانه,در کنج لبم خالی آهسته نشاندم

گفتم به خود آنگاه صد افسوس که او نیست,تا مات شود اینهمه افسونگری و ناز

چون پیرهن سبز ببیند به تن من,با خنده بگوید که چه زیبا شده ای باز

او نیست که در مردمک چشم سیاهم,تا خیره شود عکس رخ خویش ببیند

این گیسوی افشان به چه کار آیدم امشب,کو پنجه ی او تا که در آن خانه گزیند

او نیست که بوید چو در آغوش من افتد,دیوانه صفت عطر دل آویز تنم را

ای آینه مردم من از حسرت و افسوس,او نیست که بر سینه فشارد بدنم را

من خیره به آیینه و او گوش به من داشت,گفتم که چه سان حل کنی این مشکل ما را

بشکست و فغان کرد که از شرح غم خویش,ای زن چه بگویم که شکستی دل ما را 

 

 

 

تفاوت من و تو

معشوق به عاشق:

یارب مرا یاری بده تا سخت آزارش کنم,هجرش دهم,زجرش دهم,خوارش کنم,زارش کنم

از بوسه های آتشین وز خنده های دلنشین,صد شعله در جانش زنم,صد فتنه در کارش کنم

در پیش چشمش ساغری گیرم زدست دلبری,از رشک آزارش دهم وز غصه بیمارش کنم 

بندی به پایش افکنم,گویم خداوندش منم,چون بنده در سودای زر کالای بازارش کنم

گوید میفزا قهر خود,گویم بخواهم مهر خود,گوید که کمتر کن جفا,گویم که بسیارش کنم

هر شامگه در خانه ای,چابکتر از پروانه ای,رقصم بر بیگانه ای,وز خویش بیزارش کنم

چون بینم آن شیدای من,فارغ شد از احوال من,منزل کنم در کوی او,باشد که دیدارش کنم

پاسخ عاشق:

یارت شوم,یارت شوم,هر چند آزارم کنی,نازت کشم,نازت کشم,گر در جهان خوارم کنی

بر من پسندی گر منم,دل را نسازم غرق غم,باشد شفا بخش دلم,کز عشق بیمارم کنی

گر رانیم از کوی خود,ور باز خوانی سوی خود,باقهر و منت خوش دلم کز عشق بیمارم کنی

من طایر پر بسته ام,در کنج غم بنشسته ام,من گر قفس بشکشته ام تا خود گرفتارم کنی

من عاشق دلداده ام,بهر بلا آمده ام,یار من دلداده شو تا با بلا یارم کنی

ما را چو کردی امتحان,ناچار گردی مهربان,رحم آخر ای آرام جان,بر این دل زارم کنی

گرحال دشنامم دهی,روز دگر جانم دهی,کامم دهی,کامم دهی,الطاف بسیارم کنی