عشق الکی ۵ ساله شد
سلام دوستان عزیز. وب لاگ عشق الکی پنج ساله شد.
و من در اینجا از همه شما عزیزان تشکر میکنم
که عشق الکی را در طول این مدت پنج سال
همراهی کردین.واز وبلاگم هم تشکر می کنم که ۵ سال درد دل های این دل زخمی رو به دوش کشید و تو خودش ریخت و دم نزد
وقتی تو رفتی
وقتی تو رفتی شمع روشن شبهایم خاموش شد ،
پنجره رو به زیبایی و رو به آغوش
مهربانت بسته شد ، چشمه لبم خشک خشک شد ،
و آغوشم تنها بهانه تورا می گرفت!
وقتی تو رفتی آتش غم دوری و فاصله در وجودم شعله ور شد ،
آسمان چشمانم ابری و دل گرفته شد و غروب غمگین عشق
در آسمان قلبم نشست!
وقتی تو رفتی دنیا برایم عذاب شد ،
و ثانیه ها برایم پر ارزش تر از گذشته شدند!
وقتی تو رفتی نگاهم دائم به ثانیه ها و لحظه های
زندگی بود تا هر چه زودتر بگذرد و
دوباره تو را در کنارم خودم احساس کنم!
وقتی تو رفتی همدم من پرندگان شدند و
رفیق شب و روز من تنهایی شد!
تو که رفتی شهر برایم غربت شد ،
و خانه برایم یک زندان پر از شکنجه و عذاب شد!!
تو که رفتی چشمانم همیشه در حال بهانه گرفتن بود ،
و دستهایم همیشه لرزان!
تو که رفتی هیچ حسی در وجودم نبود ،
و تنها آروزی تورا از خدای خویش داشتم!
وقتی تو رفتی هر روز به یاد تو و به فکر تو بودم
و هر شب نیز اگر خوابی به این
چشمهای خسته من می آمد خواب تو را میدیدم!
وقتی تو رفتی تنها به پایان جاده زندگی می اندیشیدم ،
و تنها نگاهم به پایان جاده که به
تو میرسم و تو را در آغوش خود میگیرم بود!
تو که رفتی من مانند ساحلی بودم که
در کنار دریای پر از عشق منتظر امواج محبت تو
بودم!وقتی تو رفتی ، نام سفر برایم یک کاووس وحشتناک شد
و دیگر از هر چه سفر بود
نفرت داشتم!تو که رفتی قلمم بر روی کاغذ خیسم
تنها از دوری و از رفتن تو مینوشت!
تو که رفتی عاشقی برایم پر درد تر و غمگین تر از گذشته شد !
وقتی تو رفتی هر زمان که پرستوها بر فراز
آسمان دلم پرواز میکردند به آنها می گفتم
سلام عاشقانه مرا به تو برسانند
و روزی تو را همراه با خود بیاورند.
زندگی دفتری از خاطره هاست.خاطراتی شیرین.خاطراتی مغشوش.
خاطراتی که زتلخی رگ جان می گسلند.
بی تو اینجا چه غریبانه در تنهایی خویش میگریم.دل من با همه آدمهایی که
به دنبال تواند قهر می گردد و من با خود. خود درگیرم.
دیر سالیست که می خواهم از اینجا بروم ولی انگار که با قلب زمین زنجیرم.
از عشق برایت حرف میزنم تا تو باور کنی که چقدر دوستت دارم.
عشق را با تو معنا می کنم تا بفهمی که معنای عشق منی.
با یادت زندگی می کنم تا تو بدانی برای تو زنده ام.
ای تمام زندگی ام:
اگر روزی باز گردی به آغوشم. به تو خواهم گفت:
امانم ده که اینبار معنای لطیف عشق را خوب می دانم.
کاش میشد مثل آن شبنم یخ بسته به گلهای سپید
در تو تبخیر شوم.
زیر خاکستر ذهنم باقیست. آتشی سرکش و سوزنده هنوز
یادگاریست زعشقی سوزان. که بود گرم و فروزنده هنوز
عشقی آنگونه که بنیان مرا. سوخت از ریشه و خاکستر کرد
غرق در حیرتم از اینکه چرا. مانده ام زنده هنوز؟!
گاه گاهی که دلم می گیرد. پیش خود میگویم:
آنکه جانم را سوخت. یاد می آرد از این زنده هنوز؟!
سخت جانی را بین که نمردم از هجر!!!
گر چه از فرط غرور اشکم از دیده نریخت
بعد تو لیک پس از اینهمه وقت
کس ندیده به لبم خنده هنوز
گفته بودند: که از دل برود (یار) چو از دیده برفت
روزها هست که از دیده ی من رفتی لیک
دلم از مهر تو آکنده هنوز.
بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست
آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست
مثل رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست
هر طلوعی به غروب اندیشم
تا تو باز آیی واین تنگ دلم بگشایی
و مرا ساغری از عشوه ی جانانه دهی
و از آن لعل لب خویش
عمر نابود مرا
ابدییت بخشی
و سراپا تو یقینم سازی
که دگر تا پایان زهر هجران تو را من نچشم
آه معشوقه ی من!
تو بگو می شنوی ضجه های دل ویرا مرا؟!!
در پشت حیاط عشق یک جمله ی زیبا بود
غقلت ز محبت ها غم آرد و تنهایی.
ازم پرسید: به خاطر کی زنده هستم؟
با اینکه خیلی دلم می خواست بگم تو...اما نمی دونم چرا
بهش گفتم هیچ کس!!!
گفت این چه زندگیه؟؟؟
با بغض غمگینی از او پرسیدم:تو به خاطر کی زنده ای؟
در حالی که اشک توی چشماش جمع شده بود گفت:
به خاطر کسی که برای هیچی زنده است!!!
هرگاه دلت یاد کسی کرد و فرو ریخت
آنگاه به یاد آر که من نیز به یاد تو چنینم.
تمنایم چنین باشد:که یک شب مست و بی پروا
درون کلبه ی تاریک من چون ماه گردون پرتو افشانی
که تا گردم رها از رنج هستی وز غم دنیا
سراپای وجودم از لهیب آتش وصلت بسوزانی
بدانسان کز لهیبش نعره ها از سینه بر آرم
تمنایم چنین باشد:که یک شب مست و بی پروا
دل پر شور و پر احساس خود از سینه در آرم
سپس آنرا به تو ای نازنین دلدار بسپارم
من تمنا کردم:که تو با من باشی.
تو در پاسخ تمنایم بگفتی:هرگز.
هرگز پاسخی سخت و درشت
و مرا غصه ی این هرگز کشت!!!
سلام دوستان
بلاگ اسکایی قرار رسمی گذاشته
هرکدوم از دوستان که تمایل داشتن
می تونن در این قرار صمیمی و دوستانه
شرکت کنن
من هم اگه بتونم برای دیدار دوستان قدیمی
حتما میام
کاش می دیدم چیست
آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاریست!
آه. وقتی که تو لبخند نگاهت را. می تابانی
بال مژگان بلندت را. می خوابانی
آه. وقتی که تو چشمانت
آن جام لبالب از جاندارو را
سوی این تشنه ی جان سوخته. می گردانی
موج موسیقی عشق از دلم می گذرد.
روح گلرنگ شراب در تنم می گردد.
دست ویرانگر شوق پرپرم می کند ای غنچه ی رنگین! پرپر!
پیش از این سوی نگاهت نتوانم نگریست
کاش می گفتی چیست
آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاریست.
آرزویم اینست:
نتراود اشک از چشم تو هرگز.مگر از شوق زیاد.
نرود لبخند از عمق نگاهت هرگز.
و به اندازه ی هر روز. هر لحظه. تو عاشق باشی.
عاشق آنکه تو را می خواهد.
و به لبخند تو از خویش رها می گردد.
و تو را دوست بدارد
به همان اندازه
که دلت می خواهد.
به مجنون گفت ناصح کای بد اختر
گناهی از محبت نیست بدتر
تو را ایزد به توبه امر فرمود
برو از عشق لیلا توبه کن زود
چو بشنید این سخن مجنون فغان کرد
به زاری دست سوی آسمان کرد
خدایا توبه کردم.توبه اولی
زهر چیزی بغیر از عشق لیلا.
فاصله با آرزوهای ما چه کرد
کاش میشد در عاشقی هم توبه کرد
ای سراپایت خوب.
ای کلامت دریا.
ای نگاهت باران.
با من از عشق بگو.
محتاجم به نوازشگری لبهایت.
با من از نقطه ی آغاز بگو.
از سکوتت.فریاد.این چنین می جوشد.
و تو خاموشی باز.
کاش میشد به تو نزدیک شوم.
از سکوتت بگذرم.به کلامی برسم.
پشت این خاموشی.
نازنین دل من.
حرف بزن مشتاقم.