-
تولد تولد
شنبه 23 اسفندماه سال 1382 08:25
تولد تولد تولدم مبارک بیارین شمعارو فوت کنم تا صد سال زنده باشم تولد تولد اینجا رو!
-
برای کسی که هیچ وقت نمی یاید (قسمت آخر)
پنجشنبه 21 اسفندماه سال 1382 10:02
شبنم مهتاب می بارد دشت سر شار از بخار آبی گل های نیلوفر می درخشد روی خاک آئینه ای بی طرح مرز می لغزد ز روری دست من کجا لغزیده ام در خواب؟ ای زیبا ترین موجود مرا در آغوش گرم خود نگه دار که امن ترین ای دنیاست ای کاش قطری اشکی بودم و بر روی مژگانت متولد می شدم و روی گونهایت می چکیدم و کنار قلبت می مردم گرچه از من دوری...
-
تو که رفتی...
یکشنبه 17 اسفندماه سال 1382 10:39
دیر گاهی است در این تنهایی رنگ خاموشی در طرح لب است بانگی از دور مرا می خواند لیک پاهایم درقیر شب است سلام ای نازنین باز نامه دادم نمیره قصه ی دل زیادم گذاشتی عمر تو پای دل من نشستی پای حرفای دل من نرنجیدی تو از امروز و فردام نترسیدی که من این سوای دنیام منو شرمنده کردی با محبت هات که دیدار تو اسمش شد زیارت اون ور...
-
برای کسی که هیچ وقت نمی یاد
چهارشنبه 13 اسفندماه سال 1382 10:54
هیچگاه با خود نیستم، زیرا وقتی از تو دورم به تو می اندیشم و وقتی با توام خود را فراموش می کنم هواران شاخه گل سرخ را تقدیم وجودت می کنم و به دستان و چهری مهربانت بوسه میزنم می خواهم با تمام وجود فریاد بزنم دوستت دارم و از دل می گویم که همیشه سایه ای برای آرمیدن من بودی و در زمان دلواپسی ها غمخوارم. زندگی را زمانی دوست...
-
لعنت به این تنهایی
شنبه 9 اسفندماه سال 1382 10:14
توی نگاهت عشقو دیدم ، تپش قلبو شنیدم توی جاده های احساس من به عشق تو رسیدم توی کتابا عشقو خوندم عکس خورشیدو سوزوندم جای خورشید توی کتابا نقش چشماتو نشوندم توروخدا برگرد من خیلی دلم واست تنگ شده ... من خیلی دوستت دارم ... نمی دونم دیگه چه جوری بگم که خیلی بهت احتیاج دارم ... به حرفات ، به دلداریات ، به مهربونیا و...
-
قصه عشق واقعی که به یک باره تبدیل شد به عشق.....
جمعه 1 اسفندماه سال 1382 18:37
این متن رو فقط برای دخترای سنگ دل گذاشتم که بخونن و بفهمن که عشق بچه بازی نیست،احساسات کسی رو نباید به بازی بگیرن که ........ خود تون داستان رو بخونید میفهمید. عشق چشمه آبی اما کشندس من میمیرم از این آب مسموم " سلام عزیزم . شاید این آخرین باری باشه که بهت سلام میکنم . امیدوارم که خوش و سلامت باشی . منو یادت میاد؟ شاید...
-
آتش عشق (قسمت پایانی)
یکشنبه 26 بهمنماه سال 1382 12:58
سلام دوستان من تصمیم گرفتم که وبلاگ عشق الکی ۲ رو هم بزنم که توسط بهترین دوستم هیوا آپدیت میشه حتما به هیوا هم سر بزنید. ای ساحل دریایت آرام دل من خالیست از لعل لبت جام دل من که عاقبتم دلم را به دست دل تو سپردم امروز هم جان من مست وصال توست نمی دانم چه بگویم تو که جان منی بی تو جان ندارم،آزرده ام دیوانه و خراب تو که...
-
آتش عشق(قسمت اول)
پنجشنبه 23 بهمنماه سال 1382 14:07
تا توانستم بر سر کوی تو آمدم دری زدم و دیوانه کردم دلم را عقلم را از این خانه بیرون کردم و راهی میخانه شدم شمعی که در دلم روشن کرده بودم همانند پروانه ای به دور آن چرخیدم شانه ات که امن ترین جای دونیاست به أن تکیه کردم و درد دلم را به کسی نگفتم چون دوائی نداشت دیگر از آن به بعد میخانه منزل من شدچون دیگر جز یاد تو در...
-
غوغا
یکشنبه 19 بهمنماه سال 1382 11:02
در سینه ام نمایش غوغا کشیده رفت در کوی دل زمینه ی سرما کشید و رفت بیچاره دل که دید به گل،خار نقش تو فریادی از میانه دریا کشیدو رفت یادش به خیر تا دیار سبز خطی به طول عشق از اینجا کشید و رفت دیشب که یاد خاطره ات را ورق زدم مهر سکوت بر سر لبها کشید و رفت وقتی که دید دل هنر چشم مست تو دودی ز روی عقل به بالا کشید و رفت...
-
عشق خاموش (قمسمت پایانی)
چهارشنبه 15 بهمنماه سال 1382 10:59
خوب مشکله تصورش که ما کنار هم باشیم مهم نرفته موندن سر رفاقته اما یه چیزی قلب عاشق رو بدجوری آتیش میزته معلومه بودن، کسی که بزرگترین تفریحش خیانته اما از همه ی این ها گذشته واسئه من توی دنیا از همه عزیز تری و بهترینی اینم بدون اینجا واسه گره های نگاهت یه شاعری منتظر دیدنت ولی گناه من سنگین تر از نگاه تو نبود با این...
-
عشق خاموش (قسمت چهارم)
جمعه 10 بهمنماه سال 1382 09:38
به هرکسی که قصه شو می گم برام آتیش میگیره وقتی تو رفتی دل خوشیهام پر زدو رفت من شدم اسیر تنهایی و خاطره هام پر زدو رفت آخه خیلی زود بود با غصه ها منو تنها بزاری تو اگه عاشق بودی می فهمیدی عاشقی قشنگ ترین اسارت ادامه دارد.........
-
عشق خاموش (قسمت سوم)
چهارشنبه 10 دیماه سال 1382 10:25
آخه اگه بخوای عازم سفر بشی شعرای من دیگه مخاطب ندارن ببین خدا رو خوش میاد من بمونم بدون تو ،دیونته این دل من می خواهی بیشتر از این دیوونه شه حالا که عاشقت شدم می خوام زندگی رو به جون تو تموم کنم می زاری و میری سفر لحظه ی رفتنت عزیزم هرگز فراموشم نمی شه ادامه دارد...........
-
عشق خاموش (قسمت دوم)
پنجشنبه 4 دیماه سال 1382 09:32
اما این رسمش نیست که با دیونه ی خودت اینطوری کنی. نمیدونم شاید خسته شدی از من و عشق من. نمیدونم چرا ما دوست داشتن رو از هم پنهان می کنیم! نمیدونیم داریم یه قلب رو ویرون می کنیم زیر دین چشمات . عمری دارم می سوزم تو تنها دلیل من بودی. تو علت قشنگی خوابای من بودی،شاید روزای اول واسه ی عشق . اشتیاقت تازه تر بود اما من همه...
-
عشق خاموش (قسمت اول)
یکشنبه 30 آذرماه سال 1382 10:47
نگات قشنگ و ناز بود اما یه کم عجیب و ناشناس نمیدونم از کجا شروع کنم دوست دارم یه عالم چرا منو می زاری و یه بار دیگه می ری سفر نمی دونم سفر چیه چه چیزی حاصلت می شه آخرشم من می میرم تا تو رو مبتلا نکنم تو عالم دنیای ما رسم که لحظه سفر یادگاری به هم بدن تو یادگاری تو دادی تو قلب من یه مشت غم شاید اینو بهم دادی که بگی...
-
بی قراری
سهشنبه 25 آذرماه سال 1382 09:02
سالها شد که برایت بی قراری می کنم سیل اشک و آه را از دیده جاری می کنم تا ببینم روی ماهت را به شب های خیال از برای دیدنت فریاد و زاری می کنم خوب میدانم که سودی نیست اشک و آه لیک با این شیوه بهرت جان نثاری می کنم وقت دل تنگی تصور می کنم روی تو را قاب عکسی در خیالم یادگاری می کنم مرغ عشق من ز دل تو جان می داد از بهر تو...
-
مستی عشق قسمت آخر
جمعه 21 آذرماه سال 1382 10:24
یه روز قدماتو بذار رو چشم خیسم یعنی میشه با تو کنار همدیگه باشیم نشد یه کاری بکنی که بدونم دوسم داری آتیش گرفتم، و یه بار نگام نکردی و بگی آره؟ ولی ما چه تقصیری داریم که قحطی وفا شده من به اون نقطه رسیدم که اگر حتی نباشی همیشه بودی و هستی انتخاب آخرینم و برای همیشه اشکهایت را می ستایم نگات را گرامی میدارم هرچی باشه...
-
مستی عشق (قسمت هفتم)
چهارشنبه 19 آذرماه سال 1382 10:12
آخه کی فکرش و می کرد مائی که باهم بودیم تو روزای بی کسی دست همو رها کنیم راستی تو دنیا کسی هست که یه کم مثل تو باشه؟اگه باشه کمه چون تو مثل کیمیا می مونی وقتی نیستی نمی دونی دل من چه حالیه بی تو حتی نمی شه یه لحظه زنده بود و زندگی کرد چون که معصوم و زلالی آرزوم این بود همیشه سایبون دل بی پناهم باشی دوست دارم ادامه...
-
مستی عشق(قسمت ششم)
شنبه 15 آذرماه سال 1382 10:49
همیشه آرزوی من این بو که عشق ما با رنگ زیاد تکراری نشه عجب دیوانه بودم که به چشمات دل بستم یادته بهت گفتم:تیر نگا تو توی قلب من نزن به من نگو دل خودت همیشه یه جای دیگس من کسی رو می خوام که نیست مثل تو آخه اون به من دوروغ نمی گه می دونم که خواستن تو خیلی سادس اما داشتن تو خیلی سخته خلاصه تموم شعراو حرفام بدون تو خیلی...
-
مستی عشق (قسمت پنجم)
سهشنبه 11 آذرماه سال 1382 09:01
نکنه تو خونه ی دلت یه وقت دزد اومده رفته قیمتی ترین چیز یعنی دل رو دزدیده اگه تو بخواهی برای من میشینم می شمرم فقط ستاره، الهی هوای غربت عزیزم بهت بسازه! اما نمی دونم چرا غرور تو واسه دیونگی من خورد شده انقدر دوست دارم که کشتنم واست حلاله موندنت یه آرزوبرام ،ولی شاید از جاده ی دور رسیده واست یه مهمون، چشمای تو شاید از...
-
مستی عشق (قسمت چهارم)
جمعه 7 آذرماه سال 1382 11:07
روزای اول عاشقیمون یادته دلامون هزارو یک بار برای دل هم تنگ می شد خواهشامو رو چشمات می زاشتی قیمتی بودن، خلاصه تا زمونی که تو هستی نمیدم دستمو هرگز به دستی ، ولی وقتی که از سفر بیای می خواهم تاجی از گل بسازم برای قربونی میخوام یه قاب شاعر بیارم ولی هیچکس تو دنیا مثل تو نمی شه اینو به هرکسی گفتم : خندید و گفت : چه حرفا...
-
مستی عشق (قسمت سوم)
سهشنبه 4 آذرماه سال 1382 10:16
خیلی سخته کسی رو که دیشب بوسیده باشی فرداش ازش رنجیده باشی بیرون از از خونه که می ری،دل من هزار جا میره نکنه چشات بیفته تو چش یه رهگذر ، می دونم که جسارته اگر چه از تو چیزی بخوام اما تنها خواهان وفای تو هستم یادته آن همه شعرای زیبایم که برای تو خوندم تو گفتی بازی،با دل بیمارم بسیار کردی ،تو ،تو جایی واسه غرور و...
-
مستی عشق (قسمت دوم)
شنبه 1 آذرماه سال 1382 09:43
قرار نبود مثل تموم آدما بشی من جواب بدی ها تو همیشه با مهر و محبت می دادم اما تو این بازی یاد گرفتم هر کی بده آخر برنده می شه،ناز تو می کشم انقدر که خودت واسم بخونی ، ترسم نکنه تو سر عهدت نمونی من واسه کسی که دوستش دارم صداش می کنم عزیزم روزای خوبمو به پاش می ریزم من کسی رو می خوام که عاشق باشه اول و آخرش شقایق باشه...
-
مستی عشق (قسمت اول)
سهشنبه 27 آبانماه سال 1382 11:26
ببین با رفتنت قلبمو شکستی تو اون لحظه یکی دلو خواست چیزی نگفتم : آخ دل خاکی که دزدیدن نداره تو این دیونه رو می خواستی امتحان کنی دل عاشق که سنجیدن نداره یادته یه روز بهت گفتم : چشمت باشه قبله ی من؟ گفتی : چشم که پرستیدن نداره اگه دوست داری تو برو پیش همونی که از راه رسیده اونی که با اومدنش خنجر به قلب من زده ، خیلی...
-
چشم من بیا منو ...
جمعه 23 آبانماه سال 1382 18:20
چشم من بیا منو یاری بکن گونه هام خشکیده شد کاری بکن غیر گریه مگه کاری میشه کرد کاری از ما نمیاد زاری بکن هرچی دریا رو زمین داره خدا با تمام ا برای آسمونها کاشکی می داد همرو به چشم من تا چشمام به حال من گریه کنن قصه ی گذشته های خوبه من خیلی زود مثله یه خواب تموم شدن حالا باید سر رو زانوهام بزارم تا قیامت اشک حسرت بریزم...
-
چقد سخته ....
سهشنبه 20 آبانماه سال 1382 17:28
چقدر سخته آدم چیزهایی را که دوست داره از دست بده ،چقدر سخته وقتی که مجبوریم دوست داشتنی ها رو کنار بگذاریم و همه ما رو برای این کار تشویق می کنند خیلی سخته است که انسان را مجبور به فراموش کردن دلبستگی ها می کنند و آن را منع می کنند نمی دانم خیلی سخته که آدم عشقش رو فراموش کنه . همیشه دوست داشتم یکی رو دوست داشتم اما...
-
زندگی
جمعه 16 آبانماه سال 1382 09:20
زندگی رسم خیشاوندی است،زندگی بال و پری دارد به وسعت مرگ. زندگی پرشی دارد ، اندازه عشق و زندگی چیزی نیست که از لب طاقچه عادت از یاد ما برود. زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر داره. زندگی سوت قطاری است که یک صذا در خواب پلی بپیچد. زندگی ضرب زمین در ضربان قلب هاست. زندگی گل به توان ابدیت . زندگی هندسه ساده تکرار...
-
دلم خواست
دوشنبه 12 آبانماه سال 1382 11:09
تو تنهایی قلبم یک شب نقش تو افتاد مثل این که خداوند تو و عشق رو به من داد تو دل تنگی دونیا باهات عشق رو شناختم با این واژه ای خوشبخت همه دنیا مو ساختم همش کار دلم بود دلم خواست که فدات شم دلم خواست که تو دنیا پریشون تو باشم دلم خواست بشم عاشق دلم خواست چی شد مستی چشمات چی شد بادی نوشم دیگه بی تو یک رسوای پریشون شدی...
-
ضمانت
چهارشنبه 7 آبانماه سال 1382 08:58
کاش گفتار آدمیان را ضمانتی بود یا به دمبالش قول های نبود تا شاید عمری به تباهی کشیذه نمی شد و لحظه هایی به هیچ نمی رسید کاش عقلی بود ملاک مرد و نامرد ی ، می شناخت و به یاوهای کودکانه ای نامردان دل خوش نمی داشت اما چه سود.... عمری به غفلت گرفتیم ساده بودیمو به سادگیمان خورسند دیگرانمان بردندو ، دریدندو خوردند و اینک...
-
فال حافظ
یکشنبه 4 آبانماه سال 1382 10:05
هرکس دیدم خواب که میدیدم لحظه سختی توی کتابم. موقع گریه تو فال حافظ وقت دعاها تنهای تنها اسمتو نوشتم: انقدر اسمتو نوشتم تا رفت تو کوچه های سر نوشتم ولی اگر در خواب میدیدم غم روز جدای را به دل هرگز نمی بستم خیال آشنایی را
-
بنام تک دلبر قلبم
جمعه 2 آبانماه سال 1382 11:32
ما می توانیم باهم باشیم و در درون هم ٫ بدون هم ولی به یاد هم می توانیم با عشق کلبه ای بسازیم به رنگ آبی زلال دریا. می توانیم به میهمانی دوستیها و محبت ها دعوت شویم و خوش باشیم می توانیم که یک رنگ باشم و از هرچی دو رنگی است دوری کنیم. ما می توانیم ساده باشیم و می توانیم شکوفه باشیم و نشکفیم و ابر باشیم اما نباریم می...