-
من و تو!
جمعه 27 تیرماه سال 1382 15:22
در همه حال به تو فکر می کردم ولی اکنون به تنها چیزی که فکر نمی کنم، تو هستی! زندگی را از پس چشمان تو می نگریستم اما نمی دانستم آن چشمها، چشمانی حریص بیش نیستند! من عشق را می خواستم ولی تو ... نفرت را در وجودم کاشتی
-
رنج عشق
جمعه 27 تیرماه سال 1382 12:16
عشق نداشتن رنج گرانی است که از رنج خود عشق کمتر نیست اما دل به چیزی داشتن و از آن محروم بودن دردی است که بالاتر از آن نیست.
-
بی عنوان
جمعه 27 تیرماه سال 1382 10:20
وبلاگ نویسی من هم مثل تمام ماجراهای دیگر در زندگیم نافرجام و بدعاقبت ماند در گوشه ای از ذهنم که همیشه از خاطرات وحشتناک و کابوس ها و اعترافات دردناک پر است...می خواهم بنویسم ..اما گویا آن که می نوشت هم اینک همراه نوشته هایش به خاطره ای دور تبدیل شده است...خسته تر از آنم که حتی خداحافظی کنم ...گوشه های امن و قشنگم در...
-
به اطمینان چشمان زیبای تو
پنجشنبه 26 تیرماه سال 1382 14:30
چشمشانم را بسته بودم.آری چشمانم را که همیشه رو به حقایق باز بود اینبار به اطمینان چشمان زیبای تو بستم.تا لحظه ای من نیز در رویاهای شیرین خود غرق شوم.و در آن رویاهای شاید کودکانه کلبه ای بسازم که در آن فقط من باشم و تو ،و هیچ نگاه بیگانه ای را اجازه ی ورود نباشد.کلبه ای ستونهاش همه از مهروصفا و سقفش از پاکی و...
-
لطفا بخونید و نظر بدید
چهارشنبه 25 تیرماه سال 1382 20:34
یادش بخیر بچگی با هر کسی که دوست داشتی همبازی میشدی و اصلا فکر نمی کردی که همبازیت پولداره یا فقیر یا شاید مثل خودت. باهش بازی می کردی می گفتی و می خندیدی و وقتی که اون ناراحت بود تو هم غصه می خوردی و حتی اگه یه روز از دستش ناراحت می شدی زود فراموش می کردی و... همینجوری روزها و سالها رو به دنبال خودت کشوندی تا بهت...
-
غروب عشق...
چهارشنبه 25 تیرماه سال 1382 19:24
ـما همه نیازمند عشق ایم .عشق بخشی از سرشت انسانی است،به همان اندازه خوردن،نوشیدن و خفتن .گاهی به هنگام تماشای یک غروب زیبا،خود را کاملآتنها می بابیم و می اندیشیم :«این زیبایی اهمیت ندارد ،چون کسی را ندارم تا در این زیبایی با او سهیم شوم.» در چنین مواقعی باید بپرسیم:چند بار نثار کردن عشق مان را از ما خواسته اندو ما...
-
بدون شرح
سهشنبه 24 تیرماه سال 1382 17:24
انگار رسیدم به آخرین دیوار زندگی! بر میگردم و پشت سرم رو نگاه میکنم! تمام زندگیم حالا جلوی چشمامه! همه وهمه کس رو میبینم،وااااااااای که چقدر دلم براشون تنگ شده! دوست دارم در همون حال اینقدر اشک بریزم که از حال برم (دقیقا نمیدونم چرا) شایدبرای اینکه دوباره چشمام رو باز میکنم دلتنگیامو اینقدر نبینم! دلتنگی هایی رو که...
-
بی کس و غریبه
شنبه 21 تیرماه سال 1382 14:23
همیشه بی یاور..... همیشه باید تو حسرت معشوق خودش بمونه...... همیشه باید یه گوشه بس بشینه ، به در خیره بشه ، تا اینکه یه روزی اون در باز بشه و معشوقش بیاد و دست یاری به سمتش دراز کنه..... یوسف همیشه گم شده است همیشه حیرونه..... همه زود گمش می کنن..... همه زود فراموشش می کنن..... مگر معشـــــوقش ، که خدا می دونه اونم یه...
-
تاس هر کی بد نشست، بد نشست...
شنبه 21 تیرماه سال 1382 14:16
تنهام،هیچکی باهام نیست، ســــــردمه ، می ترسم، می لرزم... هیچکی به حرفام گوش نمی ده، حرفام به دل هیچکی نمی شینه، شدم رسوای عالم ، بغض تو گلوم گیر کرده، چشام اشک نداره... طرد شدم، همه گذاشتن رفتن تو این بیابون ولم کردن تنها و بی کس، در به در، بی یار و همسفر... از شبای این بیابون می ترسم، به خـــــــــدا اینجا شباش خیلی...
-
و باز دلم تنگه!
شنبه 14 تیرماه سال 1382 16:32
این روزها،روزهایی که فقط به جدایی فکر می کنم.به اشکهایی که سرازیر می شه و هیچ چاره ای براشون نیست. فکر می کنم چراآدم عاشق می شه وچرا بعدش باید جدایی رو تجربه کنه؟جدایی!فکر می کنم بزرگترین غم عالمه. بزرگترین دردی که آدم می تونه بهش دچار بشه و بدتر از اون، اینه که نتونی براش کاری بکنی.باید فقط خاطره هاتو با خودت...
-
عشق الکی
پنجشنبه 12 تیرماه سال 1382 13:13
توی این کوچه دلواپسیها ما به هم پیوستیم دستامون تو دست هم قلبامون می تپیدن برای هم من تو چشمای سیاه تو خیره ماندم تو منو خنده کنان بوسیدی شاخه ای عشق به من بخشیدی لب من باز شد از خنده تو شب آغاز شد از خنده تو ستاره ها چرخ زنان به آسمان پیوستند گلهای سرخ بر دامن دشت بنشستند شهره شهر شد عشق من و تو آفتاب شب سرد شد عشق...
-
سرنوشت من
چهارشنبه 11 تیرماه سال 1382 20:33
ای آرزوی من،هرشب که چل چراغ خیالم دراین دریا باچل چراغ تو چون روز روشن می شود، هرشب که باد نگران از آن سوی کوهها بوی تورا به کلبه من می پراکاند سنگین تراز همیشه غم دوری تورا احساس می کنم! وقتی که می خواستم سرنوشتم راعوض کنم چون گل پرپر شدم،وقتی که می خواستم زندگی کنم راهم را بستند، هنگامیکه گریستم وخندیدم گفتند دیوانه...
-
من پراز احساسم
چهارشنبه 11 تیرماه سال 1382 19:45
عشق من جز غم دلواپسی نیست آخه قلبم مثل قلب کسی نیست تو به تصویری چه کودکانه دل باخته ای منو اون جوری که در باورت ساخته ای تو به نقشی ،که چه دوره از من عکس ماه،توی آب روشن توی،رویایی مثل بیداری تو میخوایی،که ماه روازبرکه بیایی برداری عشق من جز غم دلواپسی نیست آخه قلبم مثل قلب کسی نیست من پرازاحساسم توپرازاحساسی وای اگه...
-
افسانه مرگ خورشید زعشق
چهارشنبه 11 تیرماه سال 1382 19:23
( خورشید به ماه عاشق شد و هر روز عاشقتر و سوزانتر گشت ..قرنها از این بی قراری گذشت تا خورشید آخر لبریز شد و عشق خود را نزد ماه اعتراف کرد....) ای مه !مرا دیگر قرار نیست.من در شعله عشق تو میسوزم و لحظه به لحظه بسوی مرگ پیش میروم و تو از این شعله جلوه میگیری و رویت را با فخر به جهان مینمایی....آه من از این عشق خواهم مرد...
-
خاطرات
دوشنبه 9 تیرماه سال 1382 09:07
وقتی دلم میگره دوست دارم در کنارم باشی من و تو بریم کنار چشمه و مثل قدیم ها بگیم وبخندیم ولی افسوس که هیچ وقت اون روزها بر نمی گرده . من وقتی در کنار تو بودم خودم رو خوش بخت ترین مرد روی زمین اهساس می کردم. اکنون تو رفتی و من در کنار چشمه فقط با خاطرات تو هستم. وقتی نیستی انگار که هستمو گو که نیستم روزی که رفتی من با...
-
من این شعر رو خیلی دوست دارم
جمعه 6 تیرماه سال 1382 12:49
ببخشید دوستان من یک مدت گرفتار بودم . خواهش می کنم این شعرو تا اخر بخونید و نظر هم یادتون نره من به هر شاخه که نشستم دل به هر دانه که بستم سوی تازه ای نوشته روی سینه شکستم من اسیر سرنوشتم سر نوشته پیرو زشتم جای هرف خوب بودن هرف رفتنو نوشتن تو هنوز اول راهی راه من راه تباهی جفت پرواز تو باز جفت من کفتر چاهی فصل من فصل...
-
لهظه ها
جمعه 23 خردادماه سال 1382 17:41
لهظه هاست که آدمی را هیچ وچوچ می کند لهظه هاست که انسان را فرسوده و خسته از زندگانی می کند لهظه هاست که عمر را به پایان می رسانند لهظه هاست که انسان رو فریب می دهد بیاید از پس لهظه ها بگریزیم به امید لهظه بعدی، زندگی نکنیم اینگونه بی اندیشیم که انگار لهظه ی پس راه ما نیست و از همین لهظه لذت ببریم نه به امید لهظه...
-
تنها ترین تنها ها کسی نیست جز امیر
جمعه 23 خردادماه سال 1382 17:27
وقتی دل ارزش خودش را ازدست بدهد..چشمهایت دیگر اشکی برای ریختن نداشته باشند..وقتی دیگر قدرت فریاد زدن را هم نداشته باشی...وقتی دیگه هر چه دل تنگت خواسته باشدگفته باشی...وقتی دیگر دفترو قلم هم تنهایت گذاشته باشند...وقتی از درون تمام وجودت یخ بزند...وقتی چشم از دنیا ببندی و آرزوی مرگ بکنی...وقتی اهساس کنی دیگر هیچ کس تو...
-
فراموشی را با دردناک ترین ....
جمعه 23 خردادماه سال 1382 16:46
فراموشی را بستا بیم زیرا که یاد ما را پس از مرگ نزدیک ترین دوست زنده نگاه می دارد فراموشی را با دردناک ترین نفرین ها بیاموزیم زیرا انسان دوستانش را فراموش می کند کتا بهای را که خوانده را فراموش می کند ورنگ مهربان نگاه یک رهگذر را آن هم فرآموش می کند....
-
درد دو دل
جمعه 23 خردادماه سال 1382 16:32
هرف را باید زد! درد را باید گفت! سخن از مهر من وجور تو نیست سخن از متلاشی شدن دوستی است و عبث بودن پندار سرور آورمهر آشنایی با شور! و جدایی با درد! و نشستن در بهت و فراموشی یا غرق غرور؟!
-
رنگ عشق
جمعه 23 خردادماه سال 1382 15:44
خیلی وقته دیگه بارون نزده رنگ عشق به این خیابون نزده ابر چشمام پره اشکه ای خدا وقتشه دوباره بارون بزنه .
-
شاید آن روز تو برگردی
جمعه 23 خردادماه سال 1382 14:01
وقتی اومدی کسی تو رو ندید ولی من دیدم کسی تو رو هس نکرد ولی من با تمام وجوذ هضورت رو هس کردم همیشه دلم می خواد برات شعری بنویسم؟ آرزوووووووو عاشق باشم و دل تنگ نگذاشته است...نمی گذارد دلم میخواد....میخواست.... مجنون باشم نمی گذارد....نگذاشته است همین خورده ریزی که اسمش زندگی است باری دست می سازیم امید داریم که روزی...
-
هرف های یک عاشق
یکشنبه 18 خردادماه سال 1382 11:00
همیشه قوصه چیزی رو بوخور که ارزش قوصه خوردن رو داشته باشه قوصه روزهایی که رفته و دیگه هیچ وقت بر نمی گرده روزهای که روی صندلی تو پارک می شستیم و روزهای پاییزی که صدای خشخش برگ ها یی که زیر پای ما صذا می کرد قوصه روزهای که در کنار هم بودیم و لی هالا .... و هالا تو رفتی و من به جای خالی تو رو صندلی ......
-
دادگاهی عشق
جمعه 16 خردادماه سال 1382 11:51
نام:سکوت نام خانوادگی:تنهای مهل سکونت:بیا بان عشق دوره مهکومیت: تا آخر...... مدت مهکومیت: نا معلوم هکم صادره:سوختن و ساختن
-
دل تنگی
پنجشنبه 15 خردادماه سال 1382 11:29
ای نامه ی که می روی بسویش از جانبه من ببوس رویش فقط می خوام تو نامم از غم و قصه خودم بگم براش که چرا رفتی و من رو تنها گوذاشتی و... نامه رو می دم به کلاغ قصه ها برات بیاره بای بای بازم کلاغ قصهه ها رفتو به خونش نرسید یک سوار عاشقو هیچ کی تو آیینه ها ندید هادثه ی عزیز من تنها تو موندنی شودی بین همه ترانهام تنها تو...
-
فقط برای تو می نوازم
چهارشنبه 14 خردادماه سال 1382 09:46
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 13 خردادماه سال 1382 22:05
یاور همیشه مومن تو برو سفر سلامت غم من نخور که دوری برای من شده عادت ناجی عاطفه ی من شعرم از تو جون گرفته رگ خشک بودن من از تن تو خون گرفته...... قلب شکسته من به نظر من بزرگترین گناه که بخشیده نی شه شکستنه دل عاشق هست
-
عشق پاک من
سهشنبه 13 خردادماه سال 1382 21:55
چگونه باور کنم؟ نگاهت؛بیانگر راز دلت نبود! کاش این چنین بود........ نمیدانم رفتنت را؛به پای کدامین گناه خود بگذارم؟ عشقم؟صداقتم؟شاید هم صمیمیتم؟ بگو تا بدانم من که تو را؛بارها و بارها از آن خود دانستم حال چگونه باور کنم؟ که مرا؛برای همیشه تا ابد و تا قیامت....... ترک کرده ای؟.... چگونه باور کنم؟........ بی...
-
به یادت
یکشنبه 11 خردادماه سال 1382 09:30
-
فال
یکشنبه 11 خردادماه سال 1382 09:28
فال می گیرم.با هر چی که دم دستم بیاد وتعدادش از یکی بیشتر باشه .شرطش هم اینه که ندونم فرده یا زوج.مثلا با انگشتهای دست نمی شه.چون تعدادشون معلومه .با دوستش دارم شروع میشه و با دوستش ندارم تموم میشه که این اصلا خوب نیست. ولی مثلا با دستمالهای باقیمونده تو جعبه دستمال کاغذی میشه ، دستمالها رو دونه دونه می کشم بیرون و می...